نامه هاى (12) مجاهد نستوه آية الله يزدى به اشخاص و مريدان و دعوت آنان به وجوب دفاع از سرزمين اسلامى،همه حكايت از عمق دشمنى وى با استعمارگران و چپاولگران دارد. در بخشى از نامه شخصى آية الله يزدى به شيخ خيون العبيد آمده است: «اما بعد همان طور كه هجوم كفار به كشورهاى اسلامى و نيز محاصره بصره توسط آنان را خبردار شدى،«يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم ويابى الله ان يتم نوره » لذا بر تو و جميع مسلمين تحت امر تو واجب مى كنمبراى دفع كفار به سوى بصره روى آورى. اين امر بر تو و كسانى كه كلام من به آنان مى رسد واجب است كه با مال، جان، اسلحه، مردان واسبهايشان دفاع كنند. هيچ مسلمان متمكن عذرى ندارد. حكومت وساير مسلمانان فرقىندارند و در دفاع از اسلام همه مساوى اند... .» (13) .
بگذار بيگانگان بگويند
«سر رونالد استورز» (14) يكى از سياستمداران انگليسى است كه ازمشرق زمين به خصوص عربستان، اطلاعاتزيادى دارد و در جنگ جهانى اول، يكى از مهمترين مهره هاى سياسى انگلستان در عربستان بودو عامل ايجادتنفر نسبت به تركهاى عثمانى و از همكاران نزديك «كلنل لورانس » معروف است. با اشغال كشور عراق به دستانگليسيها در سال 1917م. «سر رونالد» در اداره كميسارياى عالى انگلستان، سمت مشاورداشت و چون زبان عربىرا به لهجه اعراب به خوبى مى دانست با رجال ومتنفذان آن كشور، رابطه نزديك و عميقى داشت. وى در موردملاقات خود با آية الله سيد محمد كاظم يزدى مى گويد: روز بيستم ماه مه سال 1917 (15) ميلادى، دو ساعت و چهل دقيقه بعد ازظهر از كوفه به نجف آمديم. پس از كمىاستراحت در هواى خنك زيرزمين (سرداب) در حدود ساعت پنج بعدازظهر به اتفاق «كاربت »(يكى از مامورانكميسارياى انگليس در بغداد) براى ملاقات سيدمحمد كاظم يزدى كه كلامش از عراق تا اصفهان نافذست حركت كرديم. ايشان چندان احساس خوبى نسبت به ما نداشت، حتى هديه اى را كه به مبلغ دويست ليرهقبلا به او تقديم شده بود قبول نكرده و آن رابرگشت داده بود. كاربت اين مرتبه دستور داشت كه با مبلغ هزارليره به او نزديك شود. با نااميدى از اين كه بتواند سيد را مجبور به پذيرفتن آن مبلغ بنمايد، از من خواهش كردكه در اين كار با او مساعدت كنم. من باكمال احتياط، اين ماموريت را قبول كردم و پاكت محتوى اسكناس رادرجيب خود گذاشتم و به اتفاق كاربت به طرف منزل سيد شتافتم.چند دقيقه در حياط منزل سيد، منتظر شديمو سپس طلبه اى موقر به جايگاه او رفته و ورود ما را خبر داد. سيد كه بسيار پير بود و عمامه كوچك و سياهى بر سر داشت و محاسن و ناخنهايش با حناى قرمز، خيلى خوبرنگ شده بود و درخشندگى خاصى داشت، بيرون آمد و با كمال سردى و بى اعتنايى به ما خوشامدگفت و ما راروى حصيرى كه در بيرون اتاقش افتاده بود نشاند. من متوجه نفوذ زياد و حسن شهرت او بودم. در خطوطصورت او قوه جاذبه اى وجود داشت و در وجود نحيف و خسته او قدرت و نفوذى خارق العاده موجود و بيانشبسيار سحرآميز بود و من كمتر دركشورهاى اسلامى، نظير آن را ديده بودم. پس از سلام و تعارفات معمولگفتم: هر فرمايش كه داشته باشيد انجام آن مورد اطاعت خواهدبود. جواب دادند: به عتبات مقدسه توجه كنيد.تصور كردم منظورايشان از عتبات مقدسه، آقايان علما و مجتهدين است. بعد لزوم استخدام شيعيان درشهرهاى شيعه نشين عراق را گوشزد نمود ودستور داد كه بايستى دكتر مظفر بيك و «جهان بابا»، دو تن ازشيعيان راكه در بغداد توقيف بودند، آزاد نموده، ميرزا محمد را به فرماندارى نجف تعيين كنيم... من گفتم:اوامر عالى را به كميسر عالى انگلستان درعراق، اطلاع خواهم داد. (16) . مرجع شيعيان آية الله سيد محمد كاظم به گونه اى سخن مى گفت كه گويى از جاى ديگر الهام مى گيرد. وىشرايطى را بيان مى كرد كه من مات و مبهوت مانده بودم. رونالد انگليسى مى گويد: به دوستم گفتم:تركهاى عثمانى اگر اين شيوه را پيشه خود مى ساختند، هرگز پشتوانه اعراب را دربرابر دشمنان از دستنمى دادند. بعد به سيد نزديكتر شده و از وى خواستم كه به مدت سه دقيقه خصوصى نشسته، با هم گفتگو كنيم. آن مرد بيگانه درصدد بود كه به بهانه اى به آن دژ تسخير ناپذير، رشوه داده و او را به سكوت وادار كند. از اين رو،به آية الله يزدى گفت: عده زياد و بى شمارى از فقراى شيعه هستند كه معاش زندگى ندارند و از من خواسته اندكه براى آنها از انگليس تقاضاى مساعدت كنم. سپس پاكت محتواى اسكناس را جلو آورده، خواستم آن را تقديمسيد كنم، اما اوپولها را قاطعانه رد كرد. با نااميدى موضوع سخن را عوض كردم و مرتب به دوست همراهممى گفتم: اين مرد يكى از اعجوبه هاى بسيار شريف است كه راه نفوذ را بر همه بسته است. (17) بعد از ساعتى كه بهاين منوال گذشت، من عزم خداحافظى و بازگشت به منزل كردم و قبل ازخداحافظى، بار ديگر هزار ليره راتقديم سيد كردم، لكن او با كمال ادب واحترام عذر خواست (18) و من از منزلش بيرون آمدم. به اعتقاد منتنهاچيزى كه سيد به آن، اعتنايى نداشت، مال دنيا بود; اگر وى به مال دنيا دل بسته بود، بايد در برابر پول، آنهم به شكل محترمانه كه هيچ گونه توهم رشوه و طعنه در آن نبود، خضوع مى كرد و آن را مى پذيرفت.اين روحيه اى بود كه در هيچ جاى از ممالك اسلامى يافت نمى شد و وجودچنين شخصيتهاى معنوى بسيار بعيدبود. (19) .
انتخابات ساختگى
انگليس پس از مقاومت علما و مبارزه جانانه ملت مسلمان عراق به اين نتيجه رسيد كه با عوام فريبى، سلطه اشرا به گونه اى ديگر بر اين كشوراستمرار بخشد; از اين رو، دولت بريتانيا در سى ام تشرين سال 1918م.برابر با1337ه . ق. طى تلگرافى به ويلسون نماينده انگليس در عراق اعلام كرد كه مايليم، به طور اطمينان از خواستهمردم عراق در چندموضوع آگاه شويم: 1. آيا مردم عراق تحت راهنمايى بريتانيا تمايل به تشكيل دولتى واحد و عربى كه از موصل تا شمال خليج رادربرگيرد، دارند؟ 2. آيا تمايل دارند كه در راس اين حكومت، شخصى عرب و شريف قرار گيرد؟ 3. اين فرد چه كسى باشد؟ آنچه از تلگراف لندن پيداست، برگزارى انتخابات واقعى و دانستن مقدار دقيق آراى ملت است، اما ويلسون ازاين دستور اطاعت نكرد وخواست به گونه اى به دولتمردان انگليس اثبات كند كه عراقيها از حكومت انگلستان برعراق رضايت دارند و طى تلگرافى از استانداران خود درعراق خواست تا با شخصيتهاى مهم محلى جلسه سرىبرقرار كنند و اگرآنان نسبت به حكومت انگليس بر عراق نظر موافق داشتند، زمينه انتخابات سراسرى فراهمشود، وگرنه از راه ديگرى به حكومت انگليس بر اين كشور رسميت ببخشند. در آن هنگام، عراق به نه منطقه ازجمله نجف تقسيم مى شد. ويلسون، دو روز پيش از راى گيرى به نجف آمد و در جلسه اى باحضور آية الله سيد محمد كاظم يزدى با پنهانداشتن حقيقت توانست نظروى را جلب كند. در روز راى گيرى جلسه اى با حضور بزرگان نجف چون آية الله شيخعبدالكريم جزايرى و محمد جواد جواهرى و محمدرضامعافى و ديگران تشكيل شد و ويلسون از امتيازاتحكومت انگليس برمردم عراق سخن گفت. پس از آن، بين سران حاضر در جلسه در اين مساله اختلاف نظرپديد آمد. شيخ عبدالكريم جزايرى و محمد جوادجواهرى، وقتى از نظر آية الله يزدى توسط ويلسون آگاه شدند،تعجب كردند; از اين رو، پس از اتمام جلسه به منزل آية الله يزدى رفته، نظر ايشان را جويا شدند. آية الله سيدمحمد كاظم يزدى پس از اطلاع از قصد واقعى انگليس كه با استقلال عراق منافات داشت، گفت: او ديروز عصرپيش من با اين صراحت سخن نگفت، حال كه چنين است، به جهت اهميت قضيه وسرنوشت ساز بودن آن، لازماست اجتماعى بزرگ از همه طبقات تشكيل شود و تمام طبقات مردم در اين مورد اظهار نظر نمايند. بهخواسته وى،اجتماعى از مردم در منزل شيخ محمد جواد جواهرى تشكيل شد و شيخ محمد جواد با طرح سهسؤال، راى مردم را خواستار شد. در اين اجتماع،اتفاق نظرى حاصل نشد و در نهايت، دو بيانيه از طرف موافقانو مخالفان صادر گرديد. (20) .
نفوذ مرجعيت
در جنگ جهانى اول، وقتى دولت عثمانى مورد هجوم قواى انگليس قرار گرفت، دولتمردان ترك عثمانى، از هروسيله اى كمك جستند تابازنده جنگ نباشند. حكومت عثمانى قبل از اعلام قانون اساسى سال 1908م. در بينالنهرين براى شهرهاى مقدس امتيازهايى قائل شده بودوساكنان شيعه در نجف از خدمت سربازى معاف بودند;از اين رو، هنگام جنگ، عده اى از جوانان سنى مذهب به نجف اشرف پناه بردند. (21) دولت عثمانى با مشاهده اينوضع، اعلام كرد كه تصميم دارد فراريان را به خدمت بازگرداند. آنها در نظر داشتند به اين بهانه، خزائن موجوددرنجف اشرف را براى هزينه هاى جنگ مصادره كنند، از اين رو، خانه ها رادر دل شب، يكى پس از ديگرىتفتيش كرده و به بهانه اين كه مردان درخانه ها مخفى شده اند، به زنان مسلمان تعرض كردند. مردم از اين وضع،هراسناك شده، در خيابانها و منازل براى دفاع از خود سنگربندى كردند.تركان عثمانى نيز آلات جنگى، توپ وخمپاره ها را به سوى انقلابيون نشانه گرفتند و در نتيجه ضررهاى فراوانى به مردم وارد آمد. مسلمانان نجف كه پناهى جز علماى دلسوز نداشتند، از مرجع وقت،آية الله العظمى سيد محمد كاظم يزدى دراين مورد كمك طلبيدند. مرجع عاليقدر تشيع از اين وضع دلخراش بسيار ناراحت شد. نامه اى تند بهمركزحكومت يعنى استانبول ارسال نمود و عواقب بد اين بى حرمتى را به آنان گوشزد نمود. حكومت نالايقعثمانى به جاى اين كه به اين خواسته مشروع پاسخ مثبت دهد، در جواب آية الله يزدى نوشت: بهتر است، شمابهگوشه عزلت نشينيد و مثل ديگر درويشان در انزوا به كار عبادت بپردازيد و متعرض شؤون حكومت نشويد. (22) . ناديده گرفتن خواسته هاى مردمى از سوى دولت عثمانى، باعث گرديد كه مسلمانان مبارز و انقلابى در سايهحمايتهاى آية الله يزدى، پس از سه روز جنگ به پيروزى برسند. سربازان ترك نيز تسليم انقلابيون شدند. همهبناهاى حكومتى به آتش كشيده شد و منزل نائب الحكومه درنجف نيز ويران و خودش از آن شهر فرارى شد.بدين ترتيب، تركان عثمانى سياست خود را تغيير داده و چاره اى جز صلح و دوستى و تن دادن به خواستهانقلابيون نديدند. (23) . پس از اين حوادث بود كه حكومت عثمانى در شهرهايى كه عتبات مقدسه در آنها قرار داشت از بين رفت و ادارهشهر به دست روحانيان افتاد. بعد از اين حوادث، چهار مرد بر نجف اشرف گمارده شدند كه هركدام بر يكى ازمحلات شهر حكومت كرده، آن را اداره مى كردند. آنهاعبارتند از: عطيه ابوكلل (محلة العماره)، مهدى السيدسلمان (محلة الحويش)، كاظم صبى (محلة البراق)، سعد الحاج راضى (المشراق). (24) .