موافقت عده اى از علماى سرشناس نظير آية الله خراسانى، آية الله بهبهانى، آية الله طباطبايى، آية الله عبداللهمازندرانى و آية الله ميرزا حسين تهرانى با مشروطيت، فقط نوعى همراهى و همكارى با به اصطلاح روشنفكران،در مبارزه با حكومت ظالمانه بود كه آن را نوعى پيروزى ملت ايران در راه عدالتخواهى مى دانستند. در واقع، حضور علماى طراز اول، پاى مردم را به صحنه كشيد وانقلاب را در فراز و نشيبها يارى كرد، وگرنهروشنفكران در هيچ دوره اى،قدرتى همپاى قدرت علماى دين و مذهب نداشته اند كه بتوانند ملت را باسياستهاو اهداف خويش همراه كنند; با اين همه، ديرى نپاييد كه اينان قربانى قدرت طلبى غرب گرايان شدند و از صحنهخارج گشتند و وقتى متوجه شدند كه ديگر فرصتى براى جبران نبود و آنان نيز با دستيابى به اهداف موردنظرشان، خود را بى نياز از علما ديدند. علماى موافق مشروطه هر چند قصد اصلاح داشتند و درصدد تغييراوضاع به نفع اسلام بودند، اما آية الله يزدىدستى پنهان را مى ديد كه ازآغاز، مشروطيت را از مشروعيت جدا مى كرد و براى دين و دينداران نقشى درسياست قائل نبود و نسبت به آينده چنين نهضتى بيم داشت; بيم و هراس از عده اى بى دين كه به نام مشروطه،اسلام و مسلمين را به روزسياه بنشانند. زندگى مبارزاتى سيد، نشان مى دهد كه وى حامى حكومت اسلامى بوده و از هيچ كوششى در اين راه، دريغنكرده است، اما گويا از ابتدانسبت به فاجعه بزرگ آن زمان، يعنى به شهادت رساندن شيخ فضل الله آگاهى داشتهو مى دانست كه اين دگرگونى و مشروطه خواهى، پاى غربيهارا در ايران باز خواهد كرد. او توسط افراد مورداطمينان خود، از اسرارپنهان بانيان مشروطه، آگاه بود. اين پيش بينى سيد، به حقيقت پيوست; آنان آزادى و عدالت را شعارخود قرار داده بودند كه افرادى چون آية اللهنورى و آية الله يزدى نمى توانستند در خصوص آن اظهار عقيده نمايند. اين فقيه تيزبين در طول عمرش، هرگاه ردپايى از روشنفكران وابسته مى ديد، آن را جاده انحراف دانسته وديگران را از مسيرش نهى مى كرد.بعد از اعلان قانون اساسى در دولت عثمانى، آية الله سيد محمد كاظم يزدى بهمخالفت با آن برخاست و به سخت گيرى و آزار و اذيت مسلمانان توسط آن دولت اعتراض نمود، به طورى كهحكومت عثمانى او را به تبعيد خارج از عراق تهديد كرد. (1) . بعضى از مشروطه خواهان فرصت را غنيمت شمرده و از طريق ارسال تلگراف به استانبول، تهمتهاى ناروايى به اونسبت داده، به اين اميد كه ازناحيه حكومت عثمانى در حق وى سخت گيرى شود و مورد آزار و اذيت قرار گيرد. (2) . اهميت موضع گيرى سيد در برابر خوديهاى دگرانديش وقتى آشكارمى شود كه يكى از رهبران ترك تلاش نمودتا شايد بتواند با اقداماتش اورا نرم كند و او دست از مخالفت با قانون اساسى دولت عثمانى بردارد، لذادر نجفاشرف به زيارت سيد شتافت و از او خواست كه با فتوايش قانون اساسى آنان را مورد تاييد قرار دهد. سيد پس ازاندكى مكث جواب داد:شعار شما، شعار غربى و قانون شما، گرفته شده از بيگانه است; اينها كه ازآزادى ودمكراسى دم مى زنند در پوشش مظاهر غربى، جز نابودى اسلام چيزى در سر ندارند. (3) . همين جواب مى تواند پاسخگوى كسانى باشد كه سيد را مظلومانه به طرفدارى از استبداد و مخالفت باپيشرفت مشروطه متهم مى كنند، چون نظر سيد درباره مشروطه بر اساس روشى بود كه بعضى از رهبرانمشروطه آن را دنبال مى كردند و سيد نيز با شناخت انگيزه آنان چاره اى جزمخالفت با آنان نداشت، چون بهخوبى آگاه بود كه موضع آنان مخالفت بااساس اسلام و تعطيل احكام شريعت در اجتماع است، به طورى كهقصدآنان يك بار در منزل شيخ الشريعه اصفهانى آشكار گشت. (4) . آن فقيه دورانديش به جمعى از شاگردانش گفته بود: «عاقبت مشروطه را تاريك مى بينم، چون آقايان به اسلام وروحانيت رحم نخواهند كرد، مى بينم روزى را كه عمامه از سر روحانيت برداشته و آنان رااز صحنه كنار خواهندزد». (5) . سيد كه از ابتدا با روشنفكران غربزده مخالفت مى كرد، در برابرخواسته آنان دست رد به سينه شان زد، اماطرفداران استعمار دست بردارنبودند و با آمدن ايشان به نجف، قصد ترور آن بزرگمرد را داشتند كه رؤساىغيرتمند عشاير مسلمان و بزرگان نجف، اطراف منزل وى را گرفته و نگذاشتند به وجود آن عزيز، گزندى برسد. (6) .در اين جا شايسته است به ذكر نامه اى از آية الله سيد محمد كاظم يزدى و ديگر وقايع به طور مشروح بپردازيم تاآگاهى وى نسبت به عواقب مشروطه و تيزبينى آن فقيه فرزانه در اين خصوص روشن گردد; مرحوم سيد در ايننامه خطاب به آقا سيد حسين قمى - اعلى الله مقامه - كه يكى ازمشاوران شيخ شهيد(ره) بوده، چنينمى نويسد: بسم الله الرحمن الرحيم خدمت ذى شرافت، جناب مستطاب، عمدة العلماء الاعلام، مروج الاحكام، مرجع الانام، سر كار شريعتمدارآقاى آقا ميرزا سيد حسين قمى دامت بركاته... در خصوص مواد متجدده وقوانين مستحدثه كه چندى استاخبار موحشه آن، انتظام امور غالبى رامبدل به انفصام نموده. چون داعى استحضار تامى از مواقع ورود وصدورآن به نحوى كه موافق نظام و محصل مرام است ندارم،استكشاف حال و استعلام وظيفه فعليه آن را از آن جنابنمايم. نظر به جهاتى كه معهود و در ورود به اين گونه مواد از آن جناب مشهودبود، ان شاء الله تعالى التيامى بسزا وتاملى وافى نموده، داعى را هم مسبوق داريد، چه اين امر به نحوى كه معهود است، از گوشه و كنارشورش راموجب گرديده كه چنانچه اين آشفتگى برقرار و زمانى،پراكندگى به استمرار گذارد، واهمه آن است كه طايفهبيگانه كه زمانى است به انتظار بازار آشفته اند، وقت و فرصت خلف را غنيمت شمارند،خداى ناخواسته اين بقعهمباركه ايران كه از تمامى مملكت وسيعه الهى، اختصاص به اهل ايمان داشته، مانند منيعه هندوستان مايهاعتبارو تاريخ روزگار گردد. با بهانه حق الرهانه، قرض دولت و وسيله حيله معموله در استيلاى حدود و ثغورمملكت به استقلال تامى كه از جهت ايشان مقرر و حسن عشرت و اظهار خدمتى كه از آنها مستحضراست... . (7) .
همگام با شيخ شهيد
شك نيست كه در نهضت مشروطيت، شهيد شيخ فضل الله ازبزرگترين رهبران و اسلام خواهانى بود كه تا آخرسعى داشت مشروطيت را به سوى مشروعيت سوق دهد، اما وقتى از آن نااميد شد، سرسختانه مخالفت ورزيد وتا پاى دار پيش رفت و شربت شهادت نوشيد. بعد ازانحراف مشروطه، مشخص گرديد كه آية الله سيد محمدكاظم نيز ازهمفكران و حاميان شيخ شهيد فضل الله نورى است; اين مطلب را حتى آنهايى كه سيد را قبولنداشتند، مطرح نموده اند. در اين باره مى توان به نوشته احمد كسروى، اشاره كرد. او در كتاب خود به نام تاريخمشروطه ايران مى نويسد: در نجف سيد كاظم يزدى كه يكى از مجتهدان به نام و خود از رده آخوند خراسانى و حاجى شيخ مازندرانى بودو دسته بزرگى از ايرانيان از او تقليد مى كردند، راه شيخ فضل الله را در پيش گرفته، با مشروطيت دشمنى نشانمى داد. (8) .
مشروطه مشروعه
به دنبال تحصن جمعى از مبارزان در سفارت انگليس، عاقبت مظفرالدين شاه در چهاردهم جمادى الاخره1324ه . ق. با خواسته هاى مبارزان موافقت نمود و فرمان مشروطيت را صادر كرد. دستور تاسيس نخستينمجلس شوراى اسلامى از ناحيه شاه، اعتراض عده اى ازبست نشينان در سفارت انگليس را به دنبال داشت. اينخواسته از يك سوبيانگر اثرهاى فكرى و سياسى ماموران عالى رتبه سفارت بر متحصنان بود و از سوى ديگر عدمتوجه به اجراى احكام شرع و تعارض بنيادى باشريعت طلبان را مى رساند. روشنفكران دست پرورده غرب كه درانديشه سلطنت مشروطه غربى بودند، از انتشار عنوان مجلس شوراى اسلامى اظهار نگرانى كردند و در تبديلعنوان اسلامى مجلس به ملى تلاش فراوان نمودند. (9) . آية الله شيخ فضل الله نورى از همان ابتدا به قضيه مشروطه به ديده ترديد مى نگريست و با اصرار آية الله بهبهانىو آية الله طباطبايى كه به اسلامى بودن اين نهضت شهادت دادند، به جرگه آنان پيوست. اما اينك حقيقت امر بروى آشكار شده و خواهان مشروطه مشروعه بود، چيزى كه هرگز با مذاق روشنفكرانى چون ميرزا ملكم خانسازگار نبود، چون وى وهمفكرانش، سخت فريفته فرهنگ غربى بودند و هرگز فرهنگ وارزشهاى دينى و ملى راباور نداشتند. آنها چگونه با اين افكار ضد دينى مى توانستند، رهبرى روحانيت را بپذيرند و از آنان اطاعت كنند. در اين خصوص، ميرزا ملكم خان گفته بود: «من مايل بودم كه اصول تمدن غربى را در ايران شيوع دهم و براىاين كار از جامعه ديانت استفاده نمودم ». وى در جايى ديگر مى گويد: «پس از تحقيقات دانستم كه تغييرايران بهصورت اروپا، كوشش بى فايده اى است; از اين رو، فكر ترقى مادى را در لفافه دين عرضه داشتم تا هموطنانم آنمعانى را نيك دريابند.به همين خاطر، دوستان و مردم را دعوت كردم و در محافل خصوصى ازلزوم پيرايشگرىاسلام (اسلام زدايى) سخن راندم ». (10) . فقيه فرزانه آية الله نورى، وقتى گرايشهاى ضد دينى باند فراماسونرى و نقش انگليس را در اين قضيه ديد، به رازمخالفت آية الله سيد محمدكاظم يزدى با اساس مشروطه پى بردو با اين كه دير شده بود، با اقدامات وتلاشهاىفراوان به اصلاح امور پرداخت تا جلو انحراف بيشتر مشروطه رابگيرد. وى با تحصن در حرم حضرتعبدالعظيم عليه السلام اعلاميه هايى انتشارداد و علت مخالفت خود را با مشروطه بيان كرد. اهانت روزنامه ها وبرخى از مشروطه طلبان به علماى دين و ديگر مقدسات اسلامى و كپى بردارى قانون اساسى از روى قوانيناروپايى و... دلايل آن مجاهد مبارز درمخالفت با مشروطه بود. (11) . آية الله سيد محمد كاظم يزدى از همان ابتدا با مشروطه و بانيان آن مخالف بودند و با ترديد به آنمى نگريستند و اين پشتوانه محكمى براى شيخ فضل الله به شمار مى رفت. به هر حال، مردم به شورشبرنخاستند وتنها در زنجان ملا قربانعلى زنجانى و در نيشابور حاج ميرزا حسين مخالفت خود را با انجمنمشروطه خواهان اعلام كردند. در نجف نيز ميان هواداران مشروطه خواهى، همانند خراسانى و يارانش با سيدمحمد كاظم يزدى كه از شيخ فضل الله حمايت مى كرد، آشوب بود و با رسيدن تلگرافهاى طرفين آشوبى بزرگپديد آمد. (12) .
مخالفت با مشروطه
مخالفت فقيه مبارز يزدى با مشروطه، حاوى درسهاى ارزنده اى بودو به نسلهاى آينده آموخت كه مبارزه، گاه باسكوت در برابر يك جريان انحرافى تحقق مى يابد، هر چند در ظاهر، چيز ديگرى جلوه كرده باشد.آية الله يزدىيك تنه در برابر آن همه هياهو و تهمت و آزار و اذيتها ايستادو تزلزلى به خود راه نداد. روزى در منزل برايش خبر آوردند كه جمعى ايرانى، خواهان ملاقات با شمايند. آنها عده اى مشروطه خواه بودندو اجازه ورود گرفتند.آنان در محضرش از خوبيهاى مشروطه و قانون اساسى سخن گفتند تا آن را حق جلوه داده،او را با مشروطه همراه سازند. آن مرجع دورانديش ازآنان فرصت خواست تا نظرش را ابراز كند، چرا كه پاىاسلام، روحانيت وسرنوشت ملتى در ميان بود و نمى توانست با شتاب از آن بگذرد. افراددلسوز فراوان از شهرهاىتهران، اصفهان، تبريز و همدان با ارسال نامه وتلگراف، حقيقت را برايش مى نگاشتند و او را در جريان امورقرارمى دادند، لذا به سفيران مشروطه جواب رد داد. در اين بحبوحه خطر، آية الله يزدى ادامه مباحث علمى وتلاش درحل مشكلات دينى و اجتماعى مردم را برقضيه مشروطه مقدم دانست وتلاش دشمنان اسلام و روحانيت، در بد نام كردن (13) آنان را ناكام گذاشت. بااتخاذاين تصميم و كناره گيرى آن شخصيت نامى جهان اسلام ازمشروطه، احتمال خطر برايش وجود داشت وپيش بينى آن را نيز كرده بود. عده اى ناآگاه و فريب خورده، بزرگ نجف، زعيم شيعه را تهديدكرده، در حق وىآزار و اذيت روا داشتند. آنها مى خواستند با فشارروحى و تهديد به قتل، او را به قبول اصول مشروطيت واداركنند، امافايده اى نبخشيد. آدمكشان مترقى به قتل آن مرد الهى رو آوردند و آن راتنها چاره ممكن دانستند.خبر اين كار خطرناك در نجف و حوالى آن پيچيد. رؤساى عشاير مسلمان و مقلدان آية الله العظمى سيد محمد كاظم يزدى كه در مردانگى و ديانت مشهور بودند،با شنيدن اين خبر ناگوار، به سرعت خود را به منزل رهبر دينى و سياسى شان رساندند تا با كسب تكليف در برابرمتعديان به حريم مرجعيت ايستادگى كرده و از آن فقيه نستوه حراست كنند. جمعيت در اطراف خانه ايشانموج مى زد. اين وحدت دشمن شكن، قدرت و نفوذ معنوى علما را بيش از پيش آشكاركرد و دشمن را به فرارزبونانه واداشت. از آنچه گذشت، روشن مى شود كه چرا آية الله سيد محمد كاظم يزدى، اين مظلوم تاريخ، از همان ابتدا بامشروطه موافق نبود و على رغم فشارهاى زياد با مشروطه خواهان همراهى نكرد. به راستى كه از يك فقيه فرزانهو آگاه به شرايط زمان و سياستهاى پيچيده، جز اين نيز انتظارنمى رود. سيد محمد كاظم يزدى عالمى تيزبين بود كه هماره مى كوشيد ازسياستهاى مشكوك و بى اصالت دور بماندودر آن نقش نداشته باشد. اين سيره علما و اوليا در طول تاريخ بوده تا ناخواسته در بعضى از جريانات باطل قرارنگيرند و در بازى سياست بازان حرفه اى وارد نشوند، مگر آنچه را كه حق تشخيص داده و به انتهاى مسير آن،آگاهى كامل داشته باشند.بزرگ مرجع عالى قدر جهان تشيع، حضرت آية الله سيد محمد كاظم يزدى به بنيادمشروطه خواهى به عنوان يك جنبش ملى و يا مذهبى،اعتقادى نداشت. وى نه فقط از آن طرفدارى نكرد، بلكهمخالفت خود رابا آن اظهار مى داشت، البته نه از آن جهت كه حامى استبداد باشد، چرا كه اين سياست قلممزدوران منورالفكر و تاريخ نويسانى است كه هركس بامشروطه غربى مخالفت مى ورزيد، متهم به جانبدارى ازاستبدادمى كردند. او از ماهيت جريانات سياسى آن زمان به خوبى آگاه بود; از اين رو، وقتى شيخ فضل الله نورىمشروطه مشروعه را مطرح كرد، ايشان به حمايت از او برخاست. (14) . پس از آن كه مجلس شوراى ملى متمم قانون اساسى را تصويب كرد،اين متمم براى تاييد علماى نجف به آنانارائه شد. آية الله آخوندخراسانى و آية الله ميرزا حسين تهرانى و شيخ عبدالله مازندرانى آن راتاييد وامضا كردند،ولى آية الله سيد محمد كاظم يزدى كه به اسلام ستيزى سردمداران مشروطه آگاهى كامل داشت، از امضاى آنخوددارى كرد.همان طور كه آية الله فضل الله نورى با مشروطه غربى مخالفت مى ورزيد،آية الله سيد محمد كاظميزدى نيز با مشروطه اروپايى سخت مخالفت كردو خواهان تطبيق قانون مشروطه با قوانين شرعى بود وطرفداران مشروطه،كه مخالفت آن عالم بزرگ را خطرساز مى دانستند، با تهديد به قتل، آزارو اذيت و نثارتهمت به وى قصد داشتند، او را مجبور كنند تا قانون اساسى مشروطه را تاييد كند، ليكن آن فقيه مبارز و آگاهتسليم نشد و در جلسه درس، خطاب به طلاب فرمود: اين مساله، مربوط به اسلام است، به حفظ آبرو و جانمسلمانان و حفظ عظمت و شوكت مذهب جعفرى مربوطمى شود و اينها جز از طريق مطابقت قانون با شريعتاسلام ميسر نخواهدبود. (15) .