وحدت علما - سید محمدکاظم یزدی فقیه دور اندیش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سید محمدکاظم یزدی فقیه دور اندیش - نسخه متنی

مرتضی بذر افشان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وحدت علما

بدون ترديد، علماى پرهيزگار دين در نهضت مشروطه و غير آن،سخنى جز اسلام و پياده شدن احكام دينىنداشتند. آنچه به عنوان مخالفت يا موافقت جلوه نمود، نشان از شكاف آنان در مسير تحقق اهداف نبوده، بلكهنوعى برداشت از اطلاعات ارائه شده و قابل دسترس بوده است. اين مطلب با نگاهى گذرا به موضعگيرى آنان دراين مساله مشخص مى شود.

آية الله آخوند خراسانى و آية الله مازندرانى در پيامى، نظر خود را درزمينه تدوين قانون چنين بيان داشتند:

مشروطيت هر مملكت عبارت از محدود و مشروطه بودن ادارات سلطنتى و دواير دولتى است به عدم تخطى ازحدود و قوانين موضوعه و بر طبق مذهب رسمى آن مملكت و طرف مقابل آن، استبداديت دولت است... و چونمذهب رسمى ايران، همان دين قديم اسلام وطريقه حقه اثناعشريه است، پس حقيقت مشروطيت و آزادىايران عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانين منطبقه بر احكام خاصه وعامه مستفاده از مذهب و مبنيه براجراى احكام الهيه و حفظ نواميس شرعيه و مليه و منع از منكرات و اشاعه عدالت و محو مبانى ظلم وسدارتكابات خودسرانه... . (16) .

على رغم اين ديد مقدسى كه علماى دين از مشروطه داشتند، درمجلس شورا، مشروطه خواهانى امثال تقى زادهحضور داشتند كه نمى خواستند شيوه كار قانون اساسى، منطبق با شرع پيش برود و مجتهدان در آن اظهارنظركنند، از اين رو تلاش مى كردند تا قانون از سبك قانونگذارى ديگر كشورهاى مشروطه و اروپايى خارج نشود; بههمين خاطر با تطبيق شرعى قانون مصوب، به مخالفت برخاستند.

وقتى علماى مشروطه خواه از قصد و نيت اين فرصت طلبان بى دين آگاه شدند، خود را كنار كشيده و بهروشنگرى و افشاگرى پرداختند، اماديگر دير شده و كار از كار گذشته بود و دست سياست بازان دغل پيشه،شريعت طلبان مبارزى چون آية الله شيخ فضل الله نورى را به دار آويخته بود.

به طور قطع، وجود شخصيتهاى بزرگ سياسى چون آية الله سيد محمدكاظم يزدى در ايران مى توانست ازانحراف نهضت و شهادت افرادى چون شيخ فضل الله نورى جلوگيرى كند. بايد گفت: در رهبرى نهضت مشروطه،سياست بازان حرفه اى تصميم گيرنده امور بودند و نقش علما به نهايت درجه تضعيف، تنزل كرده بود. به همينخاطر، وقتى شيخ فضل الله را به دار آويختند، مردم عكس العمل خاصى از خود نشان ندادند، حتى عده اى از فرطناآگاهى در پاى دار، كف زده و هورا مى كشيدند.

شهادت اين فقيه مبارز، فرصت خوبى بود كه عده اى از روحانيان درنظرات خود مبنى بر حمايت از مشروطهتجديدنظر كرده و اظهار پشيمانى كنند.

آية الله سيد عبدالله بهبهانى پس از شهادت مظلومانه همسنگرش،بالاى منبر با صوت رسا و قريب به اينمضمون گفت: اى مردم! پس ازآن كه خوب از مشروطه و بانيان آن تحقيق كرده، در جزئيات آن دقيق شدم،حقايق بسيارى بر ما آشكار شد، چون اين نظام غير از آن چيزى بودكه ما دنبالش بوديم و از آن حمايتمى كرديم. ما اين حزب مشروطه خواه را يك حزب ملى، سياسى، اخلاقى و دينى مى شناختيم و لذا مورد تاييدماقرار گرفت، اما امروز آن را حزب لائيك و طرفدارانش را ضد مذهب مى دانيم.

سخنان آية الله بهبهانى وقتى به گوش روشنفكران و مزدوران انگليس رسيد و فهميدند كه وى با مشروطه آنهاموافق نيست، به عده اى مزدوربى دين، ماموريت دادند كه ايشان را ترور كنند. آنها نيز در منزلش بر اووارد شدندو ايشان را با كلت شهيد كردند. وقتى اين خبر دردناك به گوش آية الله محمد كاظم خراسانى كه خود از حاميانمشروطه بود رسيد، بسيارناراحت شد و از اين پيشامد وحشتناك اظهار تاسف كرد و در شهر نجف براى آنمرحوم، مجلس ترحيم برپا كرد. (17) .

مرحوم سيد محمد طباطبايى كه از ديگر حاميان مشروطه بود، پس ازاين وقايع در مورد اين نهضت چنينمى گفت: سركه ريختيم شراب شد.وى تا آخر عمر از مشروطه و مجلسى كه به وجود آمده بود، اظهارپشيمانىمى كرد. او متوجه شده بود كه آن همه خسارت مالى و اتلاف نفوس، نه تنها به نتيجه اى منتهى نشد، بلكهديكتاتورى محدود به استبدادنامحدود تبديل شد. آية الله سيد محمد كاظم يزدى نيز كه از بزرگترين مراجعتقليد شيعه بود، به قدرى از اين جنايت متاثر شد كه بيشتر اوقات ازملاقات با ايرانيان خوددارى مى كرد وتا آخرعمر با مشروطه موافقت نكرد. (18) .

سخن امام خمينى قدس سره

با نگاهى اجمالى به بعضى از بيانات امام راحل قدس سره نقش وموضع گيريهاى مثبت و روشنگرانه شهيد آية اللهشيخ فضل الله نورى وديگر علما در قيام مشروطه مشخص مى گردد.

امام خمينى قدس سره در يكى از بيانات خود، در اين مورد چنين فرمود:

... مشروطه از آن روز اول، عمل به آن نشد. قانون اساسى از روز اول،همين قانون اساسى كه همه آنها قبولدارند، از روز اول، عمل به آن نشد. يكى از مواد قانون اساسى، اين است كه بايد پنج نفر از مجتهدين در مجلسباشند، نظارت كنند كه مبادا احكامى كه اينها صادر مى كنند،برخلاف حكم شرع باشد. اين قانون اساسى مااين طور است، متمم قانون اساسى اين است. از اولى كه مردم مشروطه را درست كردند،مردم را از اول بازىدادند... از اول كه مشروطه را اينها درست كردند،اين شياطين كه متوجه مسائل بودند، روحانيون و مؤمنينىكه تبع آنهابودند، اينها را بازى دادند، خدعه كردند. متمم قانون اساسى را قبول كردند، لكن وقت عمل، به متممقانون اساسى عمل نكردند، يعنى پنج نفر مجتهد را در مجلس ما نياوردند. ... حالا قريب پنجاه سال است،بيشتراز پنجاه سال است كه ابدا در مجلس روحانى راه ندارد تا نظارت بكند و اين خلاف قانون اساسى است. (19) .

امام راحل قدس سره در جاى ديگر، توطئه دشمنان انقلاب اسلامى را دركنار زدن روحانيت، افشا كرده و درمقايسه با زمان مشروطه مى فرمايند:

چه جمعيتهايى هستند كه مى خواهند روحانيين را كنار بگذارند،همان طورى كه درصدر مشروطه با روحانىاين كار را كردند و اينهازدند و كشتند و ترور كردند. همان نقشه است. آن وقت ترور كردندسيد عبدالله بهبهانىرا، كشتند مرحوم نورى را و مسير ملت را از آن راهى كه بود برگرداندند به يك مسير ديگر و... . (20) .

1) دور علماء الشيعة فى مواجهة الاستعمار، ص 25.

2) همان، ص 26.

3) همان جا.

4) همان جا.

5) آقاى ناصر باقرى بيدهندى، به نقل از يكى از مراجع عصر حاضر.

6) احسن الوديعه، ص 188.

7) نهضت روحانيون ايران، ج 2، ص 207- 208.

8) احمد كسروى، تاريخ مشروطه ايران، ص 294.

9) مهدى انصارى، شيخ فضل الله و مشروطيت، ص 72 و 73.

10) همان، ص 100- 102.

11) سيد جلال الدين مدنى، تاريخ تحولات سياسى و روابط خارجى ايران، ج 2، ص 130-135.

12) شيخ فضل الله و مشروطيت، ص 193.

13) با روشن شدن قضيه مشروطه معلوم مى شود كه بر پيكر اسلام و روحانيت ضربه واردآمد، چرا كه خيلى ازرهبران روحانى از همراهى با مشروطه، اظهار ندامت مى كردند و اين چيزى جز بدنامى نبود.

14) شيخ فضل الله نورى و مشروطيت، ص 155.

15) محمد تركمان، رسائل، ج 1، ص 308.

16) شيخ فضل الله نورى و مشروطيت، ص 150.

17) احسن الوديعه، ج 1 و 2، ص 153- 154.

18) جواد بهمنى، فاجعه قرن، ص 170- 171.

19) صحيفه نور، ج 2، ص 285.

20) همان، ج 6 ، ص 258.

/ 22