بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
استفاده مى شود .د( قيد از خود آن قضايا قضاياى مركّبى را كه پذيرش آن ها مستلزم قول ديگرى است امّا نه از خود قضايا ، بلكه به واسطه قضيه اى بيرون از قياس ، خارج مى كند ؛ مثلاً براى استدلالى چنين : الف مساوى ب است و ب مساوى ج است ، پس الف مساوى ج است به مقدّمه ديگرى نياز است كه بدون افزودن آن ، نتيجه مذكور به دست نمى آيد . آن مقدّمه عبارت است از اين كه ، هرگاه دو شى ء با يكديگر مساوى باشند و شى ء سومى با يكى از آنها مساوى باشد لاجرم آن شى ء سوم با ديگرى نيز مساوى است .ه ( با پذيرش مقدّمات يك قياس ، ذهن وادار به پذيرش قول ديگر (نتيجه) مى شود ؛ يعنى بين قضاياى تركيب يافته و نتيجه ، رابطه استلزام وجود دارد . يك يا چند قضيه در صورتى مستلزم قضيه ديگر است كه اگر آن يك يا چند قضيه صادق باشد قضيه ديگر نمى تواند كاذب باشد . بنابراين ، نمى توان وضعيتى را تصور كرد كه مقدّمات قياس )به لحاظ صورت و ماده) در آن صادق باشد ، امّا نتيجه كاذب باشد .
اقسام حجّت
حجّت را به دو لحاظ مى توان تقسيم كرد : نخست به لحاظ صورت و دوم به لحاظ مادّه . تقسيم حجّت به لحاظ مادّه با عنوان صناعات خمس و در بخش منطق مادّه خواهد آمد . آنچه در اين بخش از كتاب (منطق صورت) بحث مى شود اقسام حجّت به لحاظ صورت هاى مختلف آن است .همان طور كه در آغاز درس بيان شد حجّت به اعتبار صورت به سه قسم استقرا، تمثيل و قياس تقسيم مى شود ؛ قياس نيز به نوبه خود به همين اعتبار به استثنايى و اقترانى تقسيم مى شود :
الف) قياس استثنايى
قياسى است كه در آن نتيجه و يا نقيض آن به طور كامل در يك مقدّمه قرار دارد ؛ مانند: اگر باران ببارد هوا لطيف مى شود . ليكن باران باريده است . پس هوا لطيف شده است . مثال ديگر: اگر اين شخص عادل باشد ظلم نمى كند. ليكن ظلم مى كند . پس اين شخص عادل نيست .