بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بنابر آنچه بيان شد، بين شعر به معناى ارسطويى ، عروضى و نو آن نسبت عموم و خصوص من وجه است ؛ چرا كه بر اساس ديدگاه ارسطويى، نثرهاى خيال پردازانه نيز به لحاظ منطقى كلام شعرى است . هم چنان كه منظومه هاى صرفى ، نحوى ، فلسفى ، منطقى و . . . به جهت مقفّا ، موزون و مساوى بودن ابيات و مصراع ها از نظر عروضيان شعر است و همچنين شعر نو نيمايى كه آهنگين و خيال انگيز است و موجب قبض و بسط روح و روان انسان مى شود، اگر چه عنصر قافيه و تساوى اوزان در آن موجود نباشد . البته اگر كلامى هم موزون و مقفّا و داراى تساوى مصرعى و بيتى باشد و هم خيال انگيز ، شعر به تمام معانى تحقق يافته است .به نظر مى رسد بهترين و كامل ترين نوع شعر عبارت است از : كلامى خيال انگيز كه از اقوال موزون ، مساوى و هم قافيه تأليف شده است ؛ زيرا چنين تعريفى هم به عنصر لفظ و هم به عنصر معنا به طور كامل وفادار است .آنچه حائز اهميّت است اين كه شعر هنگامى كه به عنوان يك صناعت استدلالى به كار مى رود لاجرم بايد از صورت مناسب آن نيز بهره مند باشد. مانند: صبح انعكاس لبخند توست. انعكاس لبخند تو اجازه زندگى است. بنابر اين، صبح اجازه زندگى است.با عنايت به آنچه بيان شد، روشن مى شود مبدأ اين صناعت مخيّلات است .
جايگاه شعر در منطق
شعر حقيقتى است كه به لحاظ ابعاد متعدد آن صلاحيت طرح و بررسى در علوم مختلف را دارد . شعر از آن جهت كه از وزن و قافيه و آرايش هاى ادبى برخوردار است ، صناعتى ادبى به شمار مى آيد كه به لحاظ وزن و قافيه در علم عَروض و به دليل بهره گيرى از ظرافت ها و نكته هاى زيباشناختى در علم بديع قابل طرح و بررسى است . امّا فراتر از لفظ و امور مربوط به آن ، شعر داراى بعد و حقيقتى است كه از معنا نشأت مى گيرد و چون روح در كالبد شعر سارى و جارى است. اين جنبه از شعر، امرى است كه به تحليل منطقى - فلسفى محتاج است .منطقيون در فن شعر به تحليل ساختار معنايى شعر مى پردازند و به انسان متفكّر مى آموزند كه در مقام استدلال هيچ گاه شعر را به عنوان عاملى براى دستيابى به تصديق