نهج البلاغه و آگاهی از غیب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نهج البلاغه و آگاهی از غیب - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گزارش امام از رويدادهاي پنهان


بسم الله الرحمن الرحيم

آگاهى از غيب و گزارش امام "ع" از حوادث و رويدادهاى پنهان و پوشيده، بالاخص جريانهائى كه پس از شهادت وى رخ داد، يكى از ابعاد گسترده 'نهج البلاغه' را تشكيل مى دهد و مجموعا در اين كتاب هفتاد و پنج خبر غيبى وجود دارد كه اكثرا و يا مجموع آن ها تحقق پذيرفته اند.

خبرهاى غيبى نهج البلاغه، گواه بر اين است كه امام، علاوه بر آگاهى هاى حسى و عقلى، از آگاهى سومى برخوردار بوده كه هرگز نمى توان آن ها را از طريق ابزارى به نام حس و عقل كشف كرد. گزارش از غيب نشانه نبوت و يا رسالت نيست كه از انتساب آن به امام وحشت كنيم، بلكه نشانه صفاى روح و لطافت ذهن و تائيد الهى است و حاكى از آن است كه انسانى به چنان مقام و درجه اى رسيده است كه مى تواند مرزهاى زمان را در هم شكند، و حوادث را پيش از وقوع درك و احساس كند، و يا مكان و حجاب ماده را در هم كوبد، و با حوادث دور از محيط خود، ارتباط برقرار كند و آن را لمس نمايد.

رشد و گسترش علوم مادى، و فرو رفتگى انسان معاصر در مسائل طبيعى، تاثير خاص در نحوه تفكر انسان نهاده و او را بر آن داشته است كه همه مسائل را با قوانين مادى بسنجد، و آنچه را كه با اين ميزان بسيار نارسا، تطبيق نكند انكار كند.

از نظر قوانين مادى، انسان محصور در مرزهاى تنگ زمان و مكان، چگونه مى تواند حوادثى را لمس كند كه با او هم زمان و يا هم مكان نيست، ذهن انسان هرگز بسان اشعه ايكس نيست كه براى خود حجاب و مانعى نشناسد و در دل اشياء نفوذ كند و از ماوراء آن گزارش دهد و يا وجود انسان آنچنان گسترده نيست كه، حوادث دور از زمان خود را مشاهده كند.

اين گونه افراد علم زده فريب اينگونه قوانين مربوط به جهان ماده را مى خورند، و به انكار يك سلسله مسائل برمى خيزند كه براى خود ميزان و سنجش خاصى دارند.

در اين مقاله فرصت آن نيست كه پيرامون امكان آگاهى از غيب ازنظر دانش هاى امروزه بشرى، و يا از ديدگاه قرآن و اخبار اسلامى سخن بگوئيم از اين جهت سخن را در اينجا كوتاه كرده و به اصل بحث مى پردازيم و ياد آور مى شويم كه نقاط بحث ما را در اين مقاله، سه موضوع تشكيل مى دهد:

1- شاهراه هاى سه گانه معرفت

2- دو نوع آگاهى از غيب

3- نمونه هائى از اخبار غيبى كه در نهج البلاغه وارد شده است.

اينك پيرامون موضوع نخست سخن مى گوئيم. به طور مسلم زندگى هر بشرى از 'ناآگاهى' شروع شده و كم كم وارد محيط آگاهى مى گردد و به تدريج روزنه هائى به دنياى خارج از ذهن پيدا مى كند.

او نخست از طريق حواس ظاهرى به حقايقى دست مى يابد، سپس بر اثر تكامل دستگاه تعقل و تفكر، كم كم با حقائقى كه از قلمرو حس و لمس بيرون مى باشد، آشنا مى گردد، و در نتيجه يك فرد عقلانى و استدلالى گشته و از يك رشته حقائق كلى و قوانين علمى آگاه مى شود.

گاهى در ميان افراد بشر 'ابر آگاهانى' پيدا مى شوند كه از طريق الهام، از مطالبى آگاه مى گردند كه هرگز از طريق استدلال راهى به كشف آنها وجود ندارد.

از اين جهت دانشمندان، ادراك بشر را به اين سه نوع 'ادراك توده مردم' و 'ادراك استدلال گران و متفكران' و 'ادراك عارفان و روشن بينان' تقسيم كرده اند.

تو گوئى ظاهر بينان به كمك حس، متفكران به مدد استدلال، و روشن بينان به يارى الهام و اشراق از جهان بالا، به كشف حقائق مى پردازند.

نوابغ جهان، فيلسوفان و دانشمندان تائيد مى كنند كه يافته ها و ساخته ها و پرداخته هاى بى سابقه آنان، بيشتر بر اثر جرقه هاى روشنى بخش و الهام آميز، به ذهن آنان خطور كرده و سپس آنها به يارى شيوه هاى تجربى و يا روش استدلالى به پرورش و تكميل و تحقيق آن مبادرت جسته اند.

شاهراه هاى سه گانه معرفت


از اين بيان استفاده مى شود كه بشر براى نيل به مقصود، سه شاهراه در اختيار دارد، توده
مردم غالبا از طريق نخست، و گروهى از راه دوم، و افراد انگشت شمارى بر اثر تكامل روحى از راه سوم استفاده مى كنند.

راه تجربى و حسى


مقصود از اين قسم آن ادراكاتى است كه از طريق حواس برونى وارد قلمرو ذهن مى گردند. مثلا هر يك از ديدنيها و چشيدنى ها و بوئيدنيها و... از طريق ابزار ويژه خود، در محل ادراكات ما قرار مى گيرند و امروز اختراع تلسكوپ و راديو و تلويزيون و... كمك هاى شايان تقدبرى به ادراكات بشر نموده و او را بر دور و نزديك مسلط ساخته است.

راه استدلالى و تعقلى


متفكران جهان با به كار انداختن دستگاه تعقل و انديشه، از يك رشته مقدمات بديهى و روشن و ثابت در علوم، يك رشته قوانين كلى خارج از حس را كشف مى كنند و قله هائى از معرفت و كمال را تسخير مى نمايند. قوانين كلى علوم به قيد كليت، مسائل فلسفى و آگاهى هاى مربوط به خدا و صفات و افعال او، و مسائلى كه در علم عقائد و مذاهب مطرح مى گردد، همگى مولود دستگاه تفكر و نتيجه به كار افتادن نيروى عقل انسانى است.

راه الهام و اشراق


اين راه واقعيت شناسى سومى است كه در وراء دستگاه حس و تقعل قرار دارد، يك نوع واقعيت شناسى جديدى است كه امكان آن از نظر علم و دانش قابل انكار نيست ، البته نظام جهان بينى محدود مادى نمى تواند يك چنين ادراك غير حسى و تعقلى را بپذيرد اما از نظر اصول علمى راهى براى انكار آن وجود ندارد.

توضيح


به گفتار يكى از روان شناسان، جنبه هاى تجربى، بوسيله حواس شناخته مى شود و جنبه هاى عقلانى به واسطه انديشه منطقى و رياضى به مرحله ادراك مى رسد و سرانجام بر اثر اشراق و الهام، جلوه هائى از ماوراى حس و استدلال روشن بينى هاى برق آسا، و جرقه هاى روشنگر كه ذهن حساس نوابغ، از آنها برخوردار است، به مقام رويت مى رسند.

پرفسور 'سوروكين' روان شناس معروف يكى از آن افرادى است كه وجود سه شاهراه حقيقت شناسى را به روشنى تصديق كرده و براى ادراك عرفانى و به اصطلاح
الهام، مقام و منزلتى ويژه قائل است و صريحا مى گويد: نمى توان اين راه را تخطئه و تحقير نمود. مگر مى توان آموزش گسترده اديان بزرگ را يكسره به تقليد كوته بينان نظام ناچيز و بى حكمت شمرد، و براى آن ارزشى قائل نگشت؟

بنابر اين مى توان معرفت هاى سه گانه را به شرح زير نامگذارى كرد:

1- راه حس يا حس آگاهى

2- راه عقل يا خرد آگاهى

3- راه الهام يا دل آگاهى

امروز روانشناسى الهام را به صورت يك واقعيت روانى پذيرفته و آن را چنين توصيف مى كند: ادراك ناگهانى، آگاهى بخش، توضيح دهنده يك باره و بدون مقدمه، كه چو برقى لامع در صفحه ذهن مى درخشد بى آنكه حتى غالبا پيشاپيش در باره آن انديشيده باشد.

اهميت و نفوذ الهام در اكتشافات علمى مورد تائيد دانشمندان قرار گرفته است ' البرت آنيشتين' كه در سال 1879 ديده به جهان گشوده و در سال 1955 در گذشته است، با بسيارى از فلاسفه و عرفا هم آهنگ گشته و بسان برخى از دانشمندان اسلامى كه الهام را كليد معارف مى دانند، وى الهام را عامل پر ارج در اكتشافات علمى مى داند.

در سال 1931 دو دانشمند شيمى دان آمريكايى به نام 'يلات' و 'پيكر' پرسش نامه اى براى تحقيقى درباره اهميت الهام در كشف و حل مشكلات علمى، ميان گروهى از دانشمندان شيمى پخش كردند و نتايج بسيار ارزنده آن انتشار يافته است.

يكى از دانشمندان، مورد سئوال را اينطور پاسخ داده است: در باره حل مساله اى كار و فكر مى كردم، ولى در اثر اشكالات و ابهام فراوان آن، تصميم گرفتم كه ديگر به كلى كار خاص به آن و تمام افكار مربوط به آن را كنار بگذارم. فرداى آن روز در حالى كه سخت مشغول كارى كاملا از وع ديگر بودم، يكباره "فكر ناگهانى" مانند جهش برق، در خاطرم خطور كرد و آن همان حل مساله اى بود كه مرا به كلى مايوس كرده بود.

نظير اين گزارش از 'هانرى پوانكاره 1854 -1925' رياضى دان نامى فرانسه و بسيارى ديگر از دانشمندان طبيعى، رياضى و فيزيك نقل شده است.

جالب توجه اينست كه بسيارى از الهام هاى عامى كه سبب كشف واقعيتى پر ارج شده است و نه تنها با اشغال و تمركز فكرى دانمشندان در زمان فعاليتشان ارتباط نداشته است، بلكه حتى با رشته تخصصى آنان نيز داراى رابطه نزديك نبوده است. شاهد گوياى اين مطلب اين است كه مثلا 'لوئى پاستور 1895 -1822' متخصص در شيمى بوده است كه به كشف ميكرب موفق شده است.

دو نوع آگاهى از غيب


آگاهى پيامبران و پيشوايان معصوم از غيب، بر دو گونه تصور مى شود:

1- بدون تعليم الهى، آگاه باشند.

2- خداى آگاه، به پيامبران تعليم كرده باشد و امامان نيز هر كدام از امام قبل، و سرانجام از پيامبر آموخته باشند و يا خداوند از راه ديگرى به آنان تعليم كرده باشد.

دانشمندان شيعه همگى تصريح كرده اند كه آگاهى پيامبر و امام از غيب، ذاتى و بدون تعليم الهى نيست و به گونه دوم به تعليم الهى است و كسانى كه علم امامان "ع" را ذاتى و بدون تعليم الهى بدانند و علم آنان را به گونه علم الهى بدانند از 'غلاه' [ غلاه، كسانى هستند كه امامان "ع" را از دايره بشر بودن خارج دانسته و برخى از صفاتى را كه اختصاص به خدا دارد بر آنان ثابت مى دانند. ] به شمار مى آيند و اصولا اين عقيده مستلزم شرك مى باشد. در اينجا لازم است توجه خواننده عزيز را به مطلبى جلب كنيم:

با مراجعه به روايات و گفته هاى دانشمندان بزرگ روشن مى شود كه در زمان پيامبران گرامى "ع" و امامان معصوم "ع" و نيز در دوره هاى بعد، گاهى از واژه 'علم غيب' علم ذاتى و بدون تعليم الهى فهميده مى شده است و از اين جهت در آيات و روايات و نيز در كلمات دانشمندان مكررا تصريح شده است كه آگاهى پيامبر و امام از غيب، ذاتى نيست، بلكه به تعليم الهى از راه وحى و غيره و يا آموختن از پيامبر و امام قبل است و اگر در برخى از احاديث آگاهى از غيب آنان نفى شده است، مقصود اين نوع از علم غيب است.

و اينك متن برخى از روايات و گفتارهاى دانشمندان:

يك : بعد از پايان جنگ جمل، على "ع" در بصره خطبه اى خواند و در ضمن آن خطبه از برخى حوادث آينده خبر داد يكى از ياران آن حضرت با تعجبى فراوان، به ايشان گفت: 'لقد اعطيت يا اميرالمومنين علم الغيب.' آيا شما 'علم غيب' داريد و اين جمله اشاره به اين بود كه 'علم غيب' اختصاص به خدا دارد زيرا خدا است كه ذاتا به همه چيز آگاه است.

آن امام گرامى در پاسخ او خنديد و گفت: 'ليس هو بعلم الغيب و انما هو تعلم من ذى علم...' اينكه من از حوادث آينده خبر مى دهم 'علم غيب' يعنى ذاتى و بدون تعليم الهى نيست بلكه بوسيله پيامبر خدا "ص" به من تعليم شده است... [ نهج البلاغه خطبه صد و بيست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن ميثم ج 1 ص 85 -83 و ج 3 ص 141 -138. ]

دو: يحيى بن عبدالله بن الحسن به امام هفتم "ع" گفت: فدايت شوم اينان "گروهى از مردم" عقيده دارند كه شما 'علم غيب' داريد.

حضرت در پاسخ او فرمود:... نه به خدا سوگند آنچه ما مى دانيم از پيامبر خدا "ص" به ما رسيده و از آن حضرت آموخته ايم، 'لا و الله ما هى الا وراثه عن رسول الله "ص"' [ امالى شيخ مفيد ص 14 چاپ نجف، و نيز ذيل روايتى همين مطلب را تائيد مى كند: 'نحن نعلم انك تعلم علما كثير اولا ننسبك الس علم الغيب...' چند نفر از ياران امام صادق به آن حضرت مى گويند ما مى دانيم شما علم گسترده اى داريد اما در عين حال شما را به علم غيب نسبت نمى دهيم يعنى شما را با جمله 'عالم به غيب' توصيف نمى كنيم. اصول كافى ج 1 ص 257. ]

سه : شيخ بزرگوار محمد بن، محمد بن نعمان مفيد "متوفاى 413" مى نويسد:

كسى را مى توان به طور مطلق داراى صفت 'عالم به غيب' دانست كه علم او ذاتى باشد و از كسى نياموخته باشد و علم هيچ كس جز خداوند بزرگ ذاتى نيست و از اين رو شيعه معتقد است كه نبايد در باره امامان به طور مطلق گفته شود. بلكه بايد توضيح داده شود كه علم آنان مستفاد از امام قبل و از پيامبر "ص" و سرانجام به تعليم الهى است. [ اوائل المقالات ص 38، بحار الانوار- ج 26 ص 10. ]

چهار: مفسر عاليقدر شيعه مرحوم شيخ طبرسى "در گذشته 548" مى نويسد:

به عقيده شيعه كسى را مى توان با جمله 'عالم به غيب' توصيف كرد كه همه غيب ها را بداند و علم او ذاتى باشد و هيچ كس جز خدا اين چنين نيست و اما خبرهاى غيبى فراوانى كه دانشمندان شيعه و سنى از على "ع" و ساير امامان نقل كرده اند همه از رسول خدا "ص" به آنان رسيده و رسول خدا "ص" نيز از خداوند آموخته است. [ مجمع البيان ج 3 ص 261 و ج 5 ص 205. ]

پنج: رشيد الدين محمد بن شهر آشوب مازندرانى "در گذشته 588" مى نويسد:

پيامبر و امام از غيب آگاهى دارند اما نه به اين معنى كه علم آنان ذاتى باشد بلكه خداوند، بخشى از علم غيب را به آنان آموخته است، و عقيده به اين كه علم آنان ذاتى است و با علم خدا تفاوتى ندارد مستلزم شرك مى باشد. [ متشابهات القرآن ص 211، مضمون كلام ايشان نقل شد. ]

شش: كمال الدين ابن ميثم بحرانى "متوفاى 679" مى نويسد:

منظور از علم غيبى كه جز خدا نمى داند علم غيبى است كه بدون تعليم و آموختن باشد و 'علم غيب' بدون تعليم، اختصاص به خدا دارد و جز خدا هر كس آگاهى از غيب پيدا كند به تعليم الهى بوده است. [ شرح نهج البلاغه ابن ميثم ج 1 ص 84 و ج 3 ص 140. ]

هفت : ابن ابى الحديد معتزلى "در گذشته 655" مى نويسد:

ما انكار نمى كنيم كه در ميان افراد بشر اشخاصى باشند كه از غيب خبر بدهند اما مى گوئيم آگاهى آنان از غيب، مستند به خداوند است و خداوند وسيله آگاه شدن آنان را از غيب فراهم مى آورد. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 427. ]

هشت: فضل بن روزبهان همان دانشمند سنى كه در سده نهم و دهم مى زيسته، با همه تعصبش در كتاب 'ابطال نهج الباطل' مى نويسد:

روا نيست درباره كسى گفته شود: علم غيب دارد، آرى خبر دادن از غيب به تعليم الهى جايز است و راه اين تعليم با وحى است و يا الهام، البته نزد كسى كه الهام را يكى از راههاى آگاهى از غيب مى داند. [ دلائل الصدق مظفر ص 243 چاپ قم. ]

نه : علامه مرحوم شيخ محمد حسين مظفر مى نويسد:

علم خدا ذاتى است و علم امامان "ع" به تعليم الهى است و هيچ كس نبايد توهم كند كه علم امامان "ع" مانند علم خدا است پس مانعى ندارد كه بگوئيم امامان ذاتا علم غيب ندارند اما به

تعليم الهى، از غيب آگاهى دارند. [ علم الامام ص 7 و 47. ]

ده : علامه طباطبائى در تفسير 'الميزان' مى نويسد:

خداوند ذاتا از غيب آگاه است و هر كس چز او از غيب آگاه باشد به تعليم او خواهد بود و هر جا پيامبر "ص" آگاهى خود از غيب را انكار مى كند و مى گويد: علم غيب ندارم معناى آن اينست كه مستقلا و ذاتا عالم به غيب نيستم و هر چه مى دانم از جانب خدا به من آموخته شده است. [ الميزان ج 20 ص 132 -131. ]

نمونه هايى از خبرهاى غيبى نهج البلاغه


خبرهاى غيبى نهج البلاغه بيش از آن است كه در اين مقاله گرد آيد، و در آغاز بحث ياد آور شديم كه در اين كتاب هفتاد و پنج خبر غيبى وارد شده كه اكثر و يا مجموع آنها تحقق پذيرفته اند، و ما براى ارائه نمونه، ده مورد را ياد آور مى شويم:

شهر بصره غرق مى شود


پس از اين كه جنگ جمل به پايان رسيد و بصره فتح شد على "ع" خطبه اى ايراد كرد كه بخشى از آن، از خبرهى غيبى آن حضرت بشمار مى آيد.

فرمود: و ايم الله لتغرقن بلدتكم كانى بمسجدكم كجوجو سفينه....

بخدا سوگند شهر شما غرق مى شود و مسجد شما بسان سينه كشتى "كه بدنه آن در آب فرو مى رود و تنها سينه اش روى آب ظاهر است" دديه مى شود خداوند از بالا و پائين به اى شهر عذاب خواهد فرستاد. [ نهج البلاغه خطبه 13. نوشته صبحى صالح صفحه ى 56. ]

ابن ابى الحديد در شرح اين كلام مى نويسد:

بصره تاكنون دوبار در آب غرق شده است يك بار در زمان 'القادر بالله' و بار ديگر در زمان 'القائم بامر الله' طغيان آب هاى خليج فارس اين شهر را در آب فرو برد و از آن همه ساختمان تنها قمستى از مسجد جامع همان طور كه على "ع" خبر داده بود در ميان آب ديده مى شد و در اين دو حدثه تمام خانه ها خراب شد و جمعيت زيادى غرق شدند. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 253 چاپ بيست جلدى. ]

معاويه بر سرزمين عراق مسلط مى گردد


امير مومنان "ع" خبر مى دهد كه او پيش از معاويه از دنيا مى رود و معاويه پس از او بر عراق

مسلط مى گردد و سپس مى افزايد: انه سيا مركم بسبى و لابرائه منى...

از شما مى خواهد كه به من ناسزا گوئيد و از من بيزارى جوئيد... [ نهج البلاغه خطبه 57. ] همان طور كه على "ع" خبر داده بود، معاويه پس از آن حضرت بر عراق مسلط شد و از مردم خواست كه به آن حضرت ناسزا بگويند و از او بيزارى جويند و داستان اسف انگيز ناسزا گوئى به على "ع" حتى در خطبه هاى نماز جمعه كه از زمان معاويه به دستور او مرسوم شده بود در تواريخ ثبت و ضبط است. [ به شرح نهج البلاغه ج 4 ص 128 -55 مراجعه شود. ]

از آنها ده نفر جان به سلامت نمى برند و از شما هم ده نفر كشته نمى شوند


در نبردى كه ميان امام "ع" و خوارج در كنار نهروان رخ داد امام پس از اتمام حجت، و بازگشت گروهى از آنان به صفوف امام، رو به ياران خود كرد و فرمود:

مصارعهم دون النطفه و الله لا يفلت منهم عشره و لا يهلك منكم عشره. [ نهج البلاغه كلام 59 نوشته صبحى صالح صفحه ى 93. ]

قتلگاه آنان كنار آب نهروان است بخدا سوگند، از گروه آنن ده نفر جان به سلامت نمى برند و از شما هم ده تن كشته نمى شود.

ابن ابى الحديد مى گويد اين خبر غيبى يكى از معجزات على "ع" است، كه نقل آن نزديك به تواتر رسيده است و در نبردى كه ميان امام و خوارج نهروان رخ داد همه شاهد بودند كه نه نفر از خوارج جان به سلامت بردند و از ميان ياران على "ع" فقط هشت تن به شهادت رسيدند. [ به شرح نهج البلاغه ج 5 ص 13 -3 مراجعه شود. ]

مروان بن حكم حكومت بسيار كوتاهى خواهد داشت


مروان بن حكم در جنگ جمل اسير شد و امام حسن و امام حسين از پدر عفو او را خواستند حضرت او را آزاد كرده، و سپس فرمود:

اما ان له امره كلعقه الكلب انفه و هو ابوالاكبش لاربعه و ستلقى الامه منه و من ولده يوما احمر. [ نهج البلاغه خطبه 72. ]

آگاه باشيد براى اين مروان فرمانروائى كوتاهى است به مدت ليسيدن سگ بينى خود را. "اين تعبير كنايه از كوتاهى مدت فرمانروائى است" او پدر چهار رئيس است و امت اسلامى از فرمانروائى او و فرزندانش روز خونينى خواهند ديد.

همانطور كه آن حضرت خبر داده بود مروان به حكومت رسيد اما حكومت او بيش از نه ماه طول نكشيد و چهار فرزندش كه يكى از آنها عبدالمطلك و سه تاى ديگر عبارتند از: عبدالعزيز، بشر و محمد به رياست رسيدند، عبدالملك خليفه شد و آن سه والى مصر و

عراق و جزيره شدند.

و امت اسلامى از مروان و فرزندانش روزهاى خونينى ديدند كه روشن ترين گواه آن، ظلم و ستم و خونريزى هائى است كه به دست حجاج بن يوسف خونخوار كه از طرف عبدالملك مروان، والى استاندار عراق بود انجام شد. [ به شرح نهج البلاغه ج 6 ص 148 -146 مراجعه شود. ]

جوان ثقفى بر شما مسلط مى شود و هستى شما را غارت مى كند


'اما والله ليسلطن عليكم غلام ثقيف الذيال الميال يا كل خضرتكم و يذيب شحمتكم...' [ نهج البلاغه خطبه 116. صفحه ى 174 صبحى صالح. ]

آگاه باشيد به خدا سوگند جوانى متكبر و ستمگر از طائف ثقيف بر شما مسلط مى شود كه سبزه شما را مى خورد و پيه شما را آب مى كند، كنايه از اينكه به جان و مال شما رحم نمى كند و همه را از آن خود مى داند.

اين جوان ثقيفى همان حجاج بن يوسف ثقفى خونخوار و ستمگر معروف بود كه در ايام حكومت خود به جان و مال مردم افتاد و هزاران نفر را به قتل رسانيد. [ شرح نهج البلاغه ج 7 ص 281 -276. ]

برنامه مهدى موعود پيروى از قرآن و هدايت است


'يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى على الهوى و يعطف الراى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الراى.' [ نهج البلاغه خطبه 138. ]

هنگامى كه مردم هدايت را پيرو هواهاى نفسانى خود قرار دهند، مهدى موعود "ع" مى آيد و هواهاى نفسانى را مغلوب نظريات تابع قرآن مى دهد برنامه آن حضرت حكومت قرآن و هدايت است. [ شرح نهج البلاغه ج 9 ص 138 مراجعه شود. ]

اگر بخواهم از همه خصوصيات شما خبر دهم مى توانم


'والله لو شئت ان اخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شانه لفعلت و لكن اخاف ان تكفروا فى برسول الله صلى الله عليه و آله...' [ نهج البلاغه خطبه 175. صفحه ى 250 صبحى صالح. ]

به خدا سوگند اگر بخواهم مى توانم از همه خصوصيات هر كدام شما، كه از كجا و چگونه و به چه هدف آمده ايد و چه تصميم داريد و خصوصيات ديگر خبر دهم. اما مى ترسم درباره من غلو كنيد و مرا از رسول خدا "ص" بالاتر بدانيد و يا به خدائى من معتقد شويد و اين عقيده موجب كفر شما شود. ابن ابى الحديد در ذيل اين كلام مى نويسد: اين گتفار على "ع" مانند

/ 3