نان
ناگهان از خواب بيدار شد ساعت دو و نيم بود
فکر کرد که چرا
بيدار شده است دليلش را فهميد : کسي در
آشپزخانه به صندلي خورده بود گوش خواباند صدايي نمي
آمد بيش از حد خاموش بود هنگامي که
کنارش روي تخت دست کشيد آنجا را خالي يافت
حالا مي فهميد که چرا همه جا خيلي ساکت
است : صداي نفس هاي همسرش نمي آمد
برخاست و
کورمال کور مال به طرف آشپزخانه رفت آن ها در
آشپزخانه به هم برخوردند ساعت دو و نيم بود
زن جسم سفيدي را در کنار گنجه آشپزخانه ديد
چراغ را روشن کرد آن ها در لباس خواب رو به روي هم
ايستادند نيمه شب بود ساعت دو و نيم در آشپزخانه
روي ميز
آشپزخانه بشقابي قرار داشت فهميد که مرد براي خودش
نان بريده است کارد هنوز کنار بشقاب بود
و روي ميزي خرده هاي نان ريخته بود وقتي شب ها
مي خواستند بخوابند زن روميزي را تميز مي کرد
هر شب اما حالا خرده هاي نان روي آن
ريخته بود و کاردي آنجا قرار داشت احساس کرد که سرماي
زمين آهسته از پاهايش بالا مي خزد نگاهش را
از بشقاب برداشت
مرد به اطراف خود
نگاه کرد و گفت فکر کردم اينجا اتفاقي افتاده
است
زن گفت :
من هم صدايي شنيدم و متوجه شد که همسرش شب ها در لباس خواب
خيلي پير به نظر مي رسد به اندازه سنش : شصت و سه
سال البته روزها گاهي جوانتر به نظر مي رسيد و مرد فکر مي
کرد خيلي پير است به خصوص در لباس خواب
نسبتا پ ير به نظر مي رسد اما دليلش شايد موهايش
باشد سن زنها در شب ها به وضع موهايشان بستگي دارد
موها آدم ها را يک دفعه پير مي کنند بعد گفت :
بايد کفش مي پوشيدي پا برهنه روي زمين سرد که
درست نيست سرما مي خوري
زن به او نگاه نکرد
چون نمي توانست دروغ گفتنش را تحملکند دروغ گفتن به کسي
پس از سي و سه سال زندگي مشترک
مرد بار ديگر گفت :
فکر کردم اينجا اتفاقي افتاده است و ناشيانه به اطراف نگاه
کرد بعد دامه داد : اينجا صدايي شنيدم فکر کردم
اتفاقي افتاده است
زن گفت : من هم
صدايي شنيدم ولي مثل اينکه چيزي نيست
بعد بشقاب را از روي ميز برداشت و خرده هاي نان را از روي
ميز دور ريخت
مرد با ترديد گفت نه
حتما خبري نبوده
بعد زن به کمکش
آمد بيا جانم صدا از بيرون بود بيا بخواب سرما
ميخوري روي اين زمين سرد
مرد به پنجره
نگاه کرد و گفت : بله حتما از بيرون
بوده اما من فکر کردم که صدا از اينجا مي آيد
زن دستش را به طرف
کليد چراغ برد و با خود فکر کرد : چراغ را بايد
خاموش کنم والا بايد سراغ بشقاب بروم نه
نبايد سراغ آن رفت چراغ را خاموش کرد و گفت
بيا جانم حتما صدا از بيرون بوده هر وقت باد
مي آيد ناودان به ديوار مي خورد حتما ناودان بوده
هروقت باد مي آيد صدا مي کند
آن ها کورمال کورمال
از ميان راهرو تاريک به طرق اتاق خواب رفتند برخورد پاهاي
برهنه آن ها با زمين صداي مخصوصي ايجاد مي کرد و مرد
گفت : باد مي آيد و زن افزود تمام شب باد
مي آيد
هنگامي که در
رختخواب دراز کشيدند زن گفت : بله تمام شب باد مي
آيد حتما از ناودان بوده
مرد گفت : من
فکر مي کردم از آپزخانه است پس از ناودان بوده
و اين
جمله را چنان گفت که انگار تقريبا در خواب است
اما زن فهميد که صداي همسرش هنگام دروغ گفتن خيلي
غير طبيعي است او آرام خميازه کشيد و گفت
هوا سرد است من که مي روم زير لحاف شب به خير
مرد پاسخ داد شب به
خير و لحظه اي بعد : هوا سرد است خيلي سرد
سپس سکوت
برقرار شد پس از مدتي کوتاه زن صداي جويدن
آهسته و محتاطانه مرد را شنيد زن عمدا عميق و منظم
نفس کشيد تا همسرش نفهمد که او هنوز بيدار است
اما صداي تکان خوردن دهان مرد آن قدر منظم بود
که زن در اثر آن کم کم به خواب رفت
شب بعد وقتي مرد
به خانه آمد زن چهار قطعه نان جلو او گذاشت
مرد در مواقع ديگر سه تکه نان مي خورد بعد زن
گفت : تو مي تواني با خيال راحت چهار تکه نان بخوري
و از کنار لامپ گذشت
من نمي توانم اين نان را
بخورم تو يکي بيشتر بخور من از اين نان خيلي خوشم
نمي آيد
مردگفت : تو که نمي
تواني فقط دو تکه بخوري و روي بشقاب خم شد
چرا نه ؟ من
شب ها نمي توانم از اين نان بخورم تو بخور تو
بخور
زن پس از مدتي کنار
ميز زير لامپ نشست