گرچه بر رويم در لطف از توجه بازداشت
گرچه بر رويم در لطف از توجه بازداشت جراتم با آن كه بي دهشت به صحبت مي دواند بزم شد فانوس و جانان شمع و دل پروانه اى دل كه در بزمش به حيلت دخل نتوانست كرد شد نصيب من كه صيد لاغرم اما ز دور بر رخم محرومى صحبت در اميد بست محتشم كز قرب روز افزون تمام اميد بود
محتشم كز قرب روز افزون تمام اميد بود
تا توانست از درم بيرون به حكم نازداشت دور باش مجلس خاصم بر آن در بازداشت كز برون خد را بگرد شمع در پرواز داشت گريه بر خواننده عقل حيل پرداز داشت در كمان هر تير كان ترك شكارانداز داشت خاصه آن صحبت كه وى با محرمان راز داشت كى خبر زين عشق هجر انجام وصل آغاز داشت
كى خبر زين عشق هجر انجام وصل آغاز داشت