اى در درون جان ز دل من كرانه چيست
اى در درون جان ز دل من كرانه چيست در هر زمان زمانه به شغلى قيام داشت گر خون گرفته اى نگرفته عنان تو پرگار خود چو عشق به گردش در آورد گر عشق نيست واسطه بر گرد يك نهال غالب حريف صحبت اگر دى نبوده غير گيرد ز من امانت جان قاصدى كه او چون چشم اوست نازى و از من بهانه اى خوابم گرفت محتشم از گفته هاى تو
خوابم گرفت محتشم از گفته هاى تو
جائى چنين كراست درون آبهانه چيست جز عشق در زمان تو شغل زمانه چيست اين خون كه مي چكد ز سر تازيانه چيست ظاهر شود كه كار درين كارخانه چيست پرواز صد هماى بلند آشيانه چيست امروزش اين مصاحبت غالبانه چيست گويد كه در ميان من و او نشانه چيست خلقى براى آشتى اندر ميانه چيست بيتى بخوان ز گفته ى سلمان بهانه چيست
بيتى بخوان ز گفته ى سلمان بهانه چيست