آه از آن لحظه كه مجلس به غضب در شكند
آه از آن لحظه كه مجلس به غضب در شكند مي رود سرخوش و من بر سر آتش كه چه وقت دست ز احباب ندارد چو كشد خنجز ناز سگ آن مست غرورم كه نگه داند راه زده ام دوش به جرات در قصرى كانجا مو بر اندام شود راست مه يك شبه را محتشم باده ده از خون منش كان خونخوار
محتشم باده ده از خون منش كان خونخوار
دامن افشاند و مى ريزد و ساغر شكند مست باز آيد و غوغا كند و درشكند مگرش دست شود رنجه و خنجر شكند شحنه را بر سر بازار اگر سر شكند حاجب از جرم سجودى سر قيصر شكند افتاب من اگر طرف كله برشكند نيست مستى كه خمار از مى ديگر شكند
نيست مستى كه خمار از مى ديگر شكند