جدائى تو هلاكم ز اشتياق تو كرد
جدائى تو هلاكم ز اشتياق تو كرد به مرگ تلخ شود كام ناصحى كه چنين ز عمر بر نخورد آن كه قصد خرمن ما اجل كه بى مددى قتل اين و آن كردى فغان كه هر كه به نامحرمى مل گرديد شبانه هر كه به بزمى فتاد و رفت فرو ز خود هلاكترى ديد و سينه چاكترى
ز خود هلاكترى ديد و سينه چاكترى
تو با من آن چه نكردى غم فراق تو كرد شراب صحبت ما تلخ در مذاق تو كرد به تيز ساختن آتش نفاق تو كرد چو وقتا كار من آمد به اتفاق تو كرد فلك برغم منش محرم واق تو كرد صباح سر به در از غرفه رواق تر كرد بهر كه محتشم اظهار اشتياق تو كرد
بهر كه محتشم اظهار اشتياق تو كرد