ديشب كه بر لبت لب جام شراب بود
ديشب كه بر لبت لب جام شراب بود در انتظار اين كه تو ساقى شوى مگر من مضطرب بر آتش غيرت كه دم به دم بيدار بود ديده ى كيد رقيب ليك پاست فرشته داشت كه در مجلسى چنان ميسوختى چو ز آتش مى پرده هاى شرم ننهاد كس پياله ز كف غير محتشم
ننهاد كس پياله ز كف غير محتشم
بر آتش حسد دل عاشق كباب بود جان قدح طپان و دل شيشه آب بود مى پرده سوز خلوتيان حجاب بود از عصمت تو چشم حواد به خواب بود بودى تو مست و عاشق مسكين خراب بود آن كايستاده به رويت نقاب بود كز مشرب تو در قدحش خون ناب بود
كز مشرب تو در قدحش خون ناب بود