فضاى كلبه ى فقر آن قدر صفا دارد
فضاى كلبه ى فقر آن قدر صفا دارد بخشت زير سر و خواب امن و كنج حضور دلى كه جا به دلى كرد احتياج كجا نداى ترك تكبر صفير آن مرغ است وجود ما به اميد نوازش تو بس است شكفته قاصدى از ره رسيد اى محرم اگر حبيب توئى مشكلى ندارد عشق چو كشتيم بدو عالم ز من مجو بحلى بسوز محتشم از آفتاب نقد و بساز
بسوز محتشم از آفتاب نقد و بساز
كه پادشاه جهان رشگ بر گدا دارد كسى كه ساخت سر سرورى كجا دارد به كاخ دلكش و ايوان دلگشا دارد كه جا بگوشه ى ايوان كبريا دارد كه احتياج به يك ذره كيميا دارد برو ببين چه خبر از نگار ما دارد اگر طبيب توئى درد هم دوا دارد كه كشته ى تو ازين بيش خون بها دارد كه روز هجر شب وصل در قفا دارد
كه روز هجر شب وصل در قفا دارد