آن مه كه صورتش ز مقابل نمي رود
آن مه كه صورتش ز مقابل نمي رود زور كمند جذبه من بين كه ناقه اش حاضر كنيد توسن او كز سرشك من طور من آن يگانه نمي آورد به ياد مجنون صفت رميده ز شهرم دل آنچنان تيغ اجل سزاست تن كاهل مرا در بحر عشق محتشم از جان طمع ببر
در بحر عشق محتشم از جان طمع ببر
از ديده گرچه مي رود از دل نمي رود بسيار دست و پا زد و محمل نمي رود ره پر گلست و ناقه درين گل نمي رود تا با رفيق تو دو سه منزل نمي رود كش مي كشند اگر به سلاسل نمي رود كاندر قفاى آن بت قاتل نمي رود كاين زورق شكسته به ساحل نمي رود
كاين زورق شكسته به ساحل نمي رود