چو عشق كوس سكون از گران عيارى زد
چو عشق كوس سكون از گران عيارى زد دو روز ماند عيار حضور قلب درست خوش آن نگار كه چون كار و بار حسن آراست نخست بر سر من تاخت هر شكار انداز به دست مرحمتش كار مرهم آسان است نرفت ناقه ليلى به خود سوى مجنون نبرد بار به منزل چو محتشم ز جفا
نبرد بار به منزل چو محتشم ز جفا
قرار خيمه با صحراى بي قرارى زد ز اصل سكه چو برنقد كامكارى زد حجاب در نظرش دم ز پرده دارى زد كه بر سمند جفا طبل جان شكارى زد كسى كه بر دل من اين خدنگ كارى زد كز آن طرف كشش دست در عمارى زد كسى كه پيش رخت لاف پرده دارى زد
كسى كه پيش رخت لاف پرده دارى زد