غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

محتشم کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يار بيدردى غير و غم ما مي داند





  • يار بيدردى غير و غم ما مي داند
    آفتابيست كه دارد ز دل ذره خبر
    گر بسازم به جفا ليك چه سازم با اين
    اى طبيب ار تو دوائى نكنى درد مرا
    همه شب دست در آغوش خيالت دارم
    روز و شب مهر تو مي ورزم و اين راز نهان محتشم كز ملك و حور و پرى مستغنى است
    محتشم كز ملك و حور و پرى مستغنى است



  • مي كند گرچه تغافل همه را مي داند
    پادشاهيست كه احوال گدا مي داند
    كه جفا مي كند آن شوخ و وفا مي داند
    آن كه اين در به من داد دوا مي داند
    كورى آن كه مرا از تو جدا مي داند
    كس ندانست به غير از تو خدا مي داند خويشتن را سگ آن حور لقا مي داند
    خويشتن را سگ آن حور لقا مي داند


/ 626