زخم او يكبارگى امروز بر جان مي رسد
زخم او يكبارگى امروز بر جان مي رسد تير پر كش كشته ى او كو كه ريزم بر جگر بود در تسخير بيدارى من دى با محال گر كند آهنگ شوخى يكدم ديگر چو نى دوش چشم كافرش دستى چو بر دينم نيافت چشمم آراميده دريائيست ليك از موج عشق شرح تيزيهاى مژگانش چه پرسى محتشم
شرح تيزيهاى مژگانش چه پرسى محتشم
چاك جيب نيم چاك من به دامان مي رسد دوش مشكل مي رسيد امروز آسان مي رسد آن محال امروز پندارى به امكان مي رسد ناله هاى نيم آهنگم به افغان مي رسد چشم زخمى بى شك امروزم به ايمان مي رسد كار اين دريا دم ديگر به طوفان مي رسد حالت اين نيشتر چون بر رگ جان مي رسد
حالت اين نيشتر چون بر رگ جان مي رسد