مرا خيال تو شبها به خواب نگذارد
مرا خيال تو شبها به خواب نگذارد خيال آرزوئى مي پزم كه مي ترسم به طرف جوى اگر بگذرى به اين حركات تو گرم قتل اجل نارسيده اى كه شوى به من كسى شده خصم اى اجل كه در كارم ز ناز بسته لب اما به غمزه فرموده هزار جرعه دهد عشوه اش به بوالهوسان
هزار جرعه دهد عشوه اش به بوالهوسان
چو تن به خواب دهم اضطراب نگذارد اگر تو هم بگذارى حجاب نگذارد خرامش تو تحرك در آب نگذارد فلك به سايه اش از آفتاب نگذارد عنان به دست تو سنگين ركاب نگذارد كه يك سوال مرا بي جواب نگذارد چو دور محتشم آيد عتاب نگذارد
چو دور محتشم آيد عتاب نگذارد