شوق درون به سوى درى مي كشد مرا
شوق درون به سوى درى مي كشد مرا ياران مدد كه جذبه ى عشق قوى كمند ازبار غم چو يكشبه ماهى به زير كوه صد ميل آتشين به گناه نگاه گرم من مست آن قدر كه توان پاى مي كشم دست از ركاب من بگسل محتشم كه باز
دست از ركاب من بگسل محتشم كه باز
من خود نمي آورم دگرى مي كشد مرا ديگر به جاى پرخطرى مي كشد مرا شكل هلال مو كمرى مي كشد مرا در ديده ى تيز بين نظرى ميشكد مرا امداد دوست هم قدرى مي كشد مرا دولت عنان كشان بدرى مي كشد مرا
دولت عنان كشان بدرى مي كشد مرا