قاصد رساند مژده كه جانان ما رسيد
قاصد رساند مژده كه جانان ما رسيد خوش وداع ديده كن اى اشك كز سفر زين پس به سوز اى تب غم كز ديار وصل اى كنج غم تو كنج دگر اختيار كن اى مژده بر تو مژده به بازار شوق بر روى غريب ساختى اى داغ دل كه زود تابى عجب ز دست فلك خورد محتشم
تابى عجب ز دست فلك خورد محتشم
اى درد واى بر تو كه درمان ما رسيد سيلاب بند ديده ى گريان ما رسيد تسكين ده حرارت هجران ما رسيد كاباد ساز كلبه ى ويران ما رسيد كان نورسيده ميوه ى بستان ما رسيد مرهم نه جراحت پنهان ما رسيد دست فراق چون به گريبان ما رسيد
دست فراق چون به گريبان ما رسيد