دوش گر بزمم گذر كرد آن مه مجلس فروز
دوش گر بزمم گذر كرد آن مه مجلس فروز ديشب از شست خيالش ناوكى خوردم به خواب ديدمش در خواب كاتش مي زند در خانه ام دوش گستاخانه زلفش را گرفتم در خيال هركه آگاه از رموز عشق شد ديوانه گشت
هركه آگاه از رموز عشق شد ديوانه گشت
روشنى بيرون نرفت از خانه ى من تا به روز روز چون شد خورد بر جانم خدنگ سينه سوز چون شدم بيدار ديدم آه خود را خانه سوز دستم از دهشت چو بيد امروز مي لرزد هنوز محتشم گر عاقلى كس را مياموز اين رموز
محتشم گر عاقلى كس را مياموز اين رموز