مردم و بر دل من باز غم يار هنوز
مردم و بر دل من باز غم يار هنوز حال من زار و به بالين رقيب آمد يار عشوه ات سوخته جان من و جانسوز همان دل كه دارد سر ز لف تو چو غافل مرغيست سرنهادند حريفان همه در راه صلاح چشم اميد شد از فرقت دلدار سفيد
چشم اميد شد از فرقت دلدار سفيد
جان سبك رفت و من از عشق گران بار هنوز من به اين زارى و او بر سر آزار هنوز غمزه ات ساخته كار من و در كار هنوز كه بدام آمده و نيست خبر دار هنوز سر من خاك ره خانه خمار هنوز محتشم منتظر دولت ديدار هنوز
محتشم منتظر دولت ديدار هنوز