ز مهيست داغ بر دل كه نديده ام هنوزش
ز مهيست داغ بر دل كه نديده ام هنوزش ز لبى است كام جانم چو گلوى شيشه پرخون ز شراب لعل يارى شده مشربم دگرگون به كشاكشم فكنده سر زلف تابدارى دل پرده سوز دارد هوس لباس دردى به برم لباس غيرت شده نام خرقه اى را ز دريچه ى محبت به دلم فتاده پرتو همه كس شنيده آمين ز فرشته بر دعائى كه ز محتشم رساند به مه من اين غزل را
كه ز محتشم رساند به مه من اين غزل را
ز گليست خار در كف كه نچيده ام هنوزش كه به جرئت تخيل نگزيده ام هنوزش كه به لب رسيده اما نچشيده ام هنوزش كه به سوى خويش يك مو نگشيده ام هنوزش كه به قد طاقت او نبريده ام هنوزش كه ز جيب تا به دامن ندريده ام هنوزش ز همه جهان فروزى كه نديده ام هنوزش كه ز زير لب برآن بت ندميده ام هنوزش كه من گدا به خدمت نرسيده ام هنوزش
كه من گدا به خدمت نرسيده ام هنوزش