به عزم رقص چون در جنبش آيد نخل بالايش عجب عيبى است غافل بودن از آغاز رقص او بميرم پيش تمكين قد نازك خرام او براندازد ز دل بنياد آرام آن سهى بالا به تكليف آمد اندر رقص اما فتنه كرد آن گه فشانم بر كدامين جلوه اش جان را كه پندارىبه رقص آيند در زنجير زلفش محتشم دلها به رقص آيند در زنجير زلفش محتشم دلها
نماند زنده غير از نخل بند نخل بالايش به تخصيص از نخستين جنبش شمشاد بالايش كه در جنبش به غير از سايه ى او نيست همتايش چو اندازد هواى رقص جنبش در سر و پايش كه ميل طبع بي تكليف مي شد در تماشايش دگرگون جلوه پردازيست هر عضوى ز اعضايشچو باد جلوه بى حد در سر زلف سمن سايش چو باد جلوه بى حد در سر زلف سمن سايش
لطفا منتظر باشید ...
