غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

محتشم کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سحر به كوچه بيگانه اى فتادم دوش





  • سحر به كوچه بيگانه اى فتادم دوش
    كه خوش به بانگ بلند از خواص مى مي خواست
    من حزين تن و سر گوش گشته و رفته
    ستادم آن قدر آن جا كه داد مرغ سحر
    صباح سر زده آن كو صبوح كرده بتى
    گرفته بهر وى از پاس و اقفان سر راه
    چو پيش رفتم خود را زدم در آن آتش
    ز بى شعوريم اول اگر ز جا نشناخت
    چنان به تنگ من از سرخوشى درآمد تنگ
    اگرچه جاى هزار اعتراض بود آن جا نگفت محتشم از اقتضاى وقت جز اين
    نگفت محتشم از اقتضاى وقت جز اين



  • فتاد ناگهم آواز آشنا در گوش
    ازو دهاده و زا اهل بزم نوشانوش
    ز پا تحرك و از تن توان و از دل هوش
    هزار مرتبه داد خروش و گشت خموش
    گران خرام و سرانداز و بيخود و مدهوش
    نموده تكيه گهش نيز محرمان سر و دوش
    كه بود آن كه ازو ديگ سينه ميزد جوش
    شناخت عاقبت اما ز طرز راه و خروش
    كه گوئى آمده تنگم گرفته در آغوش
    بر آن قدح كش بي قيد كيش عشرت كوش كه مى ز بزم رود خود به كوى باده فروش
    كه مى ز بزم رود خود به كوى باده فروش


/ 626