بيش ازين منت وصل و از رخ آن ماه مكش
بيش ازين منت وصل و از رخ آن ماه مكش وصل بي منت او با تو به يك هفته كشد چون محال است رساندن به هدف تير اميد همت از يار مرا رخصت استغنا داد سربلندى مكن از وصل را ز آن شيرين لب چشم بي غيرت من گر شود از گريه سفيد يا وفا يا ستم از كش بكشم چند كشى محتشم ديده ز بيراهى آن سرو مپوش
محتشم ديده ز بيراهى آن سرو مپوش
گر كشد هجر تو را جان بده و آه مكش گو وصالى كه چنين است به يك ماه مكش تو كمان ستمش خواه بكش خواه مكش تو هم اى دل پس ازين پاى ازين راه مگش منت خسروى از همت كوتاه مكش دگرش سرمه ز خاك ره آن ماه مكش گوئى آزار پر كاه بكش گاه مكش رقم بي بصرى بر دل آگاه مكش
رقم بي بصرى بر دل آگاه مكش