مدعى چند بود با سگ آن كو مخصوص
مدعى چند بود با سگ آن كو مخصوص با حريفى چو تو در بزم زبان بازى غير تا زهم سلسله حسن نپاشد مگذار گرنه در خلوت خاصت بدمن مي گويد وه كه گشتم ز تمناى خصوصيت تو سوخت صد جان به خصوصيت خاصان تو غير محتشم نيست قبولم كه به صد قرن شوى
محتشم نيست قبولم كه به صد قرن شوى
اهل حرمت همه محروم همين او مخصوص چيست گر نيست نهان با تو پرى رو مخصوص كه شود بادبه آن زلف سمنبو مخصوص روز و شب چيست به خاصان تو بد گوه مخصوص همچو موئى و نگشتم به تو يك مو مخصوص آه از آن دم كه شود با تو جفا جو مخصوص تو به آن دير خصوصيت بدخو مخصوص
تو به آن دير خصوصيت بدخو مخصوص