كه زد بر يارى ما چشم زخمى اى چنين يارا
كه زد بر يارى ما چشم زخمى اى چنين يارا تو خود رفتى ولى باد جنون خواهد دواند از پى تو خود رو در سفر كردى ولى صحرا سپر كردى فرس آهسته ران كاندر پيت از پويه فرسوده شب تاريك و گمراهان ز دنبال تو سر گردان خطر گاهيست گرد خرگهت از شيشهاى دل چو ميرد محتشم دور از قدت بارى چو باز آئى
چو ميرد محتشم دور از قدت بارى چو باز آئى
كه روزى شد پس از وصل چنان هجر چنين ما را بسان شعله ى آتش من مجنون رسوا را به صد شيدائى مجنون من مجنون شيدا را قدمها تا به زانو گمرهان دشت پيما را برون ار از سحاب برقع آن روى مه آسا را خدا را بر زمين اى مست ناز آهسته نه پا را به خاكش گه گهى كن سايه گستر نخل بالا را
به خاكش گه گهى كن سايه گستر نخل بالا را