به من حيفست شمشير سياست دار عبرت هم
به من حيفست شمشير سياست دار عبرت هم يك امشب زنده ام از بردن نامت مكن منعم تو چون با جور خوش دارى خوشا عمر ابد كز تو به نوعى كرده درخواهم غم افسانه ى عشقت به بزمت غير پر گرديده گستاخ آمدم ديگر مده با خود مجال دستبازى باد را اى گل سگى ناآشنائى كز وجودش داشتى كلفت كسى كز بيم من در صحبت او لال بود اكنون ز محرم بودن بزمش ملاف اى مدعى كانجا ز قرب غير خاطر جمع دار اى محتشم كانجا
ز قرب غير خاطر جمع دار اى محتشم كانجا
كه بردم جان ز هجر و مي برم نام محبت هم كه فردا بي وصيت مرده باشم بي شهادت هم كشم بار جفا تا زنده باشم بار منت هم كه بيدارم نسازد نفخه صور قيامت هم كه دست قدرتش كوتاه سازم پاى جرات هم كه جيب حسن ازين دارد خطر دامان عصمت هم هواى آشنائى با تو دارد ميل الفت هم زبان گر دست پيدا دار و آهنگ نصيحت هم مرا پيش از تو بود اين محرمى بيش از تو حرمت هم قبول اندر تقرب دخل دارد قابليت هم
قبول اندر تقرب دخل دارد قابليت هم