گر شود ريش درون رخنه گر بيرونم
گر شود ريش درون رخنه گر بيرونم هرچه دارم من مهجور ز عشقت بادا وصلت ار خاصه ى عاشق نبود روز جزا خونم آميخته با مهر غيورى كه اگر دى به دشنام گذشت از من و امروز به خشم نامه اى خواند و دريد آن مه پركار و برفت محتشم در سخن اين خسرويم بس كه شده
محتشم در سخن اين خسرويم بس كه شده
بنمايم به تو كز داغ نهانت چونم روزى غير به غير از غم روز افزونم ليلى از شوق زند نعره كه من مجنونم بيند اين واقعه در خواب بريزد خونم از بدآموزى امروز بسى ممنونم دل به صد راز نهان ماندن آن مضمونم خلعت آن قد موزون سخن موزونم
خلعت آن قد موزون سخن موزونم