زخم نگهت نهفته خوردم
زخم نگهت نهفته خوردم شد عقل و زمان مستى آمد تير نگهم زدى چو پنهان مي گشت لبم خضاب اگر دوش از زخم اجل كشنده تر بود دل بي تو شبى كه داغ مي سوخت اى هم دم محتشم در اين بزم
اى هم دم محتشم در اين بزم
پنهان نگهى دگر كه مردم خود را به تو اين زمان سپردم راهى به نوازش تو بردم دامن گه گريه مي فشردم از دست تو ضربتى كه خوردم تا صبح ستاره مي شمردم صاف از تو كه من حريف دردم
صاف از تو كه من حريف دردم