بر سر كوى تو هرگاه كه پيدا گشتم
بر سر كوى تو هرگاه كه پيدا گشتم طوطى ناطقه ام قوت گفتار نداشت كام جان با خط سبز و لب جان بخش تو بود چون برم پى به مقام تو گرفتم چو صبا منم اى شمع بتان مرغ سمندر خوئى تاب ديدار تو چون آورم اى غيرت حور هركه پيمود ره الفت من وحشى گشت محتشم تا روش فقر و فنا دانستم
محتشم تا روش فقر و فنا دانستم
سگ كويت به فغان آمد رسوا گشتم ديدم آئينه ى روى تو و گويا گشتم هرزه عمرى ز پى خضر و مسيحا گشتم پا ز سر كردم و سر تا سر دنيا گشتم كه چو پروانه به دوران تو پيدا گشتم من كه ناديده مه روى تو شيدا گشتم بس كه باوحش من باديه پيما گشتم منكر جاه جم وحشمت دارا گشتم
منكر جاه جم وحشمت دارا گشتم