به سينه داغ نهانى كه داشتم ز تو دارم
به سينه داغ نهانى كه داشتم ز تو دارم تو لطفها كه به من داشتى فغان كه ندارى مكش به طعنه بي درديم كه بر دل غمگين چه سود سرمه ى آسودگى بديده كشيدن بديده ى دگران جام كن به رغم من اى گل به چشم و لطف نهان سوى محتشم نظرى كن
به چشم و لطف نهان سوى محتشم نظرى كن
نهان ز خلق لسانى كه داشتم ز تو دارم ولى من آه و فغانى كه داشتم ز تو دارم هنوز زخم سنانى كه داشتم ز تو دارم كه چشم اشك فشانى كه داشتم ز تو دارم كه ديده ى نگرانى كه داشتم ز تو دارم كه چشم و لطف نهانى كه داشتم ز تو دارم
كه چشم و لطف نهانى كه داشتم ز تو دارم