مرا صيد افكنى زد زخم و بند افند در گردن
مرا صيد افكنى زد زخم و بند افند در گردن هم از تندى هم از تمكينش تا آگه شوى بنگر سر آن شمع فانوس حيا گردم كه از شوخى به آن رخسار گندم گون جمالت راست بازارى تو هرجا بگذرى از سينه ها آتش برافروزى ز بس كز اتحاد معنوى آميختم با تو نخواهد مرد تا حشر اى همايون كوكب تابان
نخواهد مرد تا حشر اى همايون كوكب تابان
به ابروى كمان دار و به گيسوى كمند افكن محرف بستن تيغ و ملايم راندن توسن به جان خلق آتش در زند چون برزند دامن كه قرص آفتاب آنجا نمي ارزد به يك ارزن برآيد بوى يك گلشن ولى با دود صد گلخن نمي دانم در آغوش خيالت كاين توئى يا من چراغ محتشم كز پرتو مهر تو شد روشن
چراغ محتشم كز پرتو مهر تو شد روشن