از آن پيش رقيبان مهر ورزديار من با من
از آن پيش رقيبان مهر ورزديار من با من به اين بخت زبون و طالع پستى كه من دارم نمي دانم چه مي گويد ز بدگويان كه مي گويد مرا كز رنجش اغيار دايم دل گران گشتى دل زارم چو برد آن شوخ و شد بيگانه دانستم ز كيد خصم پيش يار من مقدار من كم شد به كويش محتشم چون ره برم شبهاى تنهائى
به كويش محتشم چون ره برم شبهاى تنهائى
كه خواهد بيش گردد كينه ى اغيار من با من عجب گر سر در آرد سر و گل رخسار من با من به اين تلخى سخن شوخ شكر گفتار من با من چسان بينم كه باشد سر گران دل دار من با من كه مي كرد آشنائى از پى آزار من با من نمي دانم چه دارد خصم بي مقدار من با من اگر همره نباشد آه آتش بار من با من
اگر همره نباشد آه آتش بار من با من