برشكن طرف كله چون بفكنى از رخ نقاب
برشكن طرف كله چون بفكنى از رخ نقاب گفت امشب صبر كن چندان كه در خواب آيمت سهل باشد ملك دل زير و زبر زاشوب عشق دى كه در من ديدن آن آفتاب آتش فكند چون عنان گيرم سوارى را كز استيلاى حسن عشق اگر پاكست در انجام صحبت ميشود جز من مظلوم كز عمر خودم بيزار كيست در ميان بيم و اميدم كه هر دم مي كند دى سوال بوسه اى زان شوخ كردم گفت نيست
دى سوال بوسه اى زان شوخ كردم گفت نيست
صبح صادق كن عيان بعد از طلوع آفتاب صبر خواهم كرد من اما كه خواهد كرد خواب ملك ايمان را نگهدارد خدا زين انقلاب ديده آبى زد بر آتش ورنه مي گشتم كباب مي رود پيوسته صدا به رو كمانش در ركاب رسم معشوقان نياز آئين عشاقان عتاب آن كه آزارش گناه و كشتنش باشد واب مرگ در كارم تعلل زياد در قتلم شتاب محتشم حرف چنين راغير خاموشى جواب
محتشم حرف چنين راغير خاموشى جواب