اى سرو گلندام كه دارى كمر از مو
اى سرو گلندام كه دارى كمر از مو جز كاتب قدرت كه رخت را ز خط آراست بر روى تو خط نيست كه از جنبش آن زلف با تيزى مژگان تو نقاش چه سازد جز هندوى چشمت كه به مژگان رگ جان زد گفتى ارى در تب عشق از تو نمانده ترسم نرسد بر بدن محتشم از ضعف
ترسم نرسد بر بدن محتشم از ضعف
بر مو كمرى نيست مناسب مگر از مو كس خط ننوشته است به روى قمر از مو افشان شده بر صفحه ى گل مشك تر از مو گيرم كه بسازد قلمى تيزتر از مو فساد نديدم كه زند نيشتر از مو در آتش سوزنده چه ماند ار از مو پيكان خدنگ تو كه دارد گذر از مو
پيكان خدنگ تو كه دارد گذر از مو