غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

محتشم کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همچو شمعم هست شبها بي رخ آن آفتاب





  • همچو شمعم هست شبها بي رخ آن آفتاب
    بسته شد از چار حد بر من در وصلش كه هست
    در زمين و آسمان دارند ز آب و تاب او
    سرو كى گيرد به گلشن جاى سروى كش بود
    تيره بختم آنقدر كز طالع من مي شود
    چون گرفتم دامنش مردم ز ناكامى كه بود
    مدعى از رشك بر در چون نمرد امشب كه بود
    سرمبادم كز گمانهاى كجم آن سرور است محتشم دارد بتى بي رحم كاندر كيش اوست
    محتشم دارد بتى بي رحم كاندر كيش اوست



  • ديده گريان سينه ى بريان تن گدازان دل كباب
    دل غمين خاطر حزين تن در بلاجان در عذاب
    آب شرم آئينه رو مهتاب خورشيد اضطراب
    پيرهن گل سرسمن رخ نسترن خط مشگناب
    نور ظلمت روز شب گوهر حجر دريا سراب
    دست لرزان دل طپان من منفعل او در حجاب
    بزم دلكش باده بى غش يار سرخوش من خراب
    سر گران لب پر گله گل رد عرق نرگس به خواب رحم ظلم احسان سياست مهر كين گرمى عتاب
    رحم ظلم احسان سياست مهر كين گرمى عتاب


/ 626