جلوه ى آن حور پيكر خونم از دل ريخته
جلوه ى آن حور پيكر خونم از دل ريخته مهر ليلى بين كه اشگش بر سر راه وداع ترك خونريزى مسافر گشته كز دنبال او خون رنگينم كه ريزان گشته از چشم پرآب غرفه ام در گوهر و در بس كه چشم خون فشان پيش چشم ساحرت هاروت از شرمندگى صحن ميدان كرده رنگ آن خون كه در هنگام قتل
صحن ميدان كرده رنگ آن خون كه در هنگام قتل
بنده ى آن صانعم كان پيكر از گل ريخته همچو باران بر سر مجنون ز محمل ريخته خون دل ها بر زمين منزل به منزل ريخته گوئى از جوى گلوى مرغ بسمل ريخته از تك بحر دلم گوهر به ساحل ريخته نسخه ي هاى سحر را در چاه بابل ريخته گريه هاى محتشم از چشم قاتل ريخته
گريه هاى محتشم از چشم قاتل ريخته