از قيد عهد بنده ى تو خود رسته بوده ي
از قيد عهد بنده ى تو خود رسته بوده ى خواب گران صبح خبر داد ازين كه دوش مرغ دل آن نبود كه نايد به دام تو آورده اى بپرسش حالم رقيب را گفتن چه احتياج كه غيرى نبوده است گفتى دلت كه برده ندانسته ام بگو در برم بهر خدمت شايسته رقيب
در برم بهر خدمت شايسته رقيب
عهدى نهفته هم به كسى بسته بوده ى در بزم كرده آن چه توانسته بوده ى گويا تو بي محل ز كمين جسته بوده ى خوش ملتفت به حال من خسته بوده ى در خانه دلم كه تو پيوسته بوده ى در دلبرى تو اين همه دانسته بوده ى اى محتشم تو اين همه بايسته بوده اى
اى محتشم تو اين همه بايسته بوده اى