صبح مرا به ظن غلط شام كرده ي
صبح مرا به ظن غلط شام كرده ى تا ذوق حرف تلخ تو حسرت كشم كند از غايت مضايقه در گفت و گو مرا در غين مهر اين كه مرا كشته اى نهان ترسم دمار از من بي ته برآورد چشم تلافى ز تو دارم كه پيش خلق از قتل محتشم همه احرام بسته اند
از قتل محتشم همه احرام بسته اند
بي تاب مرا گنهى نام كرده ى ايذاى من به نامه و پيغام كرده ى راضى به يك شنيدن دشنام كرده ى تقليد مهربانى ايام كرده ى مرد آزمايى كه تو در جام كرده ى روى مرا به شبهه شبه فام كرده ى در دفع وى ز بس كه تو ابرام كرده ى
در دفع وى ز بس كه تو ابرام كرده ى