اى نرد حسن باخته با افتاب و ماه
اى نرد حسن باخته با افتاب و ماه من كز بتان فريب نخوردم به صد فسون در نرد همتم كنى آن لحظه امتحان نقش مراد نرد محبت كه وصل توست دل مي رود ز دست بگويند كان حريف هرچند عقل بيش حذر كرد بيش خورد ديوم ز ره نبرد و پريچهر كودكى غالب حريفى از همه رو داده بازيم تا چند محتشم بود اى شاه محتشم
تا چند محتشم بود اى شاه محتشم
بر پاكبازى توزمين و زمان گواه صد بازى از دو چشم تو خوردم به يك نگاه كافتد ز عشق كار به ترك سر و كلاته خوش بودى ار نشستى از اقبال گاه گاه دارد دمى ز بازى ما دست خود نگاه بازى ز مهره بازى آن نرگس سياه هر دم به بازى دگرم مي برد ز راه در نرد دوستى كه مساويست كوه و كاه در حبس ششدر غم هجر تو بي گناه
در حبس ششدر غم هجر تو بي گناه