اگر مقدار عشق پاك را دلدار دانستي
اگر مقدار عشق پاك را دلدار دانستى نبودى كوه كن در عشق اگر بي غيرتى چون من به قدر درك و دانش مرد را مقدرا مي دانند تفاوت ها شدى در غيرت و بي غيرتى پيدا سيه چشمى كه درخوابست از كيد بدانديشان بت پر كار من كائين دل دارى نمي داند نگشتى شعله ى بازار رنجش يك نفس ساكن
نگشتى شعله ى بازار رنجش يك نفس ساكن
مرا بسيار جستى قدر من بسيار دانستى رقابت با هوسناكى چو خسرو عار دانستى چه خوش بودى اگر يار من اين مقدار دانستى اگر آن بي تفاوت يار از اغيار دانستى چه بودى قدر پاس ديده ى بيدار دانستى نجستى يك دل از دستش اگر اين كار دانستى اگر ازار او را محتشم آزار دانستى
اگر ازار او را محتشم آزار دانستى