از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشين با كسي
از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشين با كسى از شوخيت بر قتل خود دارم گمان اما كجا اقبال و ادبارم نگر كامشب به راهى اين پسر با غير اگر عمرى بود پيدا نگردد هيچ كس با آن كه خار غيرتم در پا بود از پى دوم سر در خطر تن در عنا دل در گروجان در بلا دارى ز شيدا گشتگان رسوا بسى در دشت غم
دارى ز شيدا گشتگان رسوا بسى در دشت غم
اوقات خود ضايع مكن بر رغم چون من ناكسى پرواى اين ناكس كند مل تو بي پروا كسى تنها دچارم گشت و من همراه بودم با كسى يك دم به من چون برخورد در دم شود پيدا كسى در راه چون همره شود با آن گل رعنا كسى فكر سلامت چون كند با اين ملامت ها كسى در سلگ ايشان محتشم رسواتر از رسوا كسى
در سلگ ايشان محتشم رسواتر از رسوا كسى