باز اى دل شورانگيز رو سوى كسى داري
باز اى دل شورانگيز رو سوى كسى دارى اى آتش دل با آن كز دست تو مي سوزم هر گل كه به باغ آيد مي بويم و مي گويم اى دل ز سجود تو محراب به تنگ آيد بگسل ز من اى عاقل ورنه نفسى ديگر اى محتشم ار دهرت همسايه مجنون كرد
اى محتشم ار دهرت همسايه مجنون كرد
چشم از همه پوشيده بر روى كسى دارى چون از تو كنم شكوه تو خوى كسى دارى در پاى تو ميرم من تو بوى كسى دارى ورنه نظر رگويا ابروى كسى دارى زنجير جنون بر پا از موى كسى دارى خوش باش كه جا در عشق پهلوى كسى دارى
خوش باش كه جا در عشق پهلوى كسى دارى