محتشم چون عمر صرف خدمت وى ميكني
محتشم چون عمر صرف خدمت وى ميكنى توسن عمر آن جهان پيما ستور باد پا سختى راه محبت را دليل اين بس كه تو ساقيا بر ساحل غم مانده ام وقتست اگر سنبل از تاب جمالت مي نشيند در عرق آهوان در پايت اى مجنون از آن سر مي نهند گفته بودى مي كنم با محتشم روزى وفا
گفته بودى مي كنم با محتشم روزى وفا
پادشاهى گر نكردى اين زمان كى ميكنى يك جهان طى مي كند چون بادپاهى ميكنى در نخستين منزلى هرچند ره طى ميكنى كشيت ساغر روان در قلزم مى ميكنى زلف را هرگه نقاب روى پر خوى ميكنى كاشنائى با سگ ليلى پياپى ميكنى شاه خوبان وعده كردى و وفا كى مي كنى
شاه خوبان وعده كردى و وفا كى مي كنى