آن كه هرگز نزد از شرم در معشوقي
آن كه هرگز نزد از شرم در معشوقى امشب از چشم سيه چاشنى غمزه فشاند امشب از پاى فتادم كه پياپى مي كرد امشب از من حركت رفت كه بيش از همه شب از كمر بستنش امروز يقين شد كه حريف نوبر باغ جمالست كه پيدا شده است ... محتشم مژده كه پيك نظر آزاديست
محتشم مژده كه پيك نظر آزاديست
امشب افكند به سويم نظر معشوقى كه نظر كرد به سويم ز سر معشوقى در دل من گذر از رهگذر معشوقى يافتم در حركاتش ار معشوقى بهر من بسته به دقت كمر معشوقى از نهال قد آن گل مر معشوقى زنده مانم چو در آمدز در معشوقى به دل از مصر جمالش خبر معشوقى
به دل از مصر جمالش خبر معشوقى