عمرها فكر وصال تو عبث بود عبث
عمرها فكر وصال تو عب بود عب سالها قطره زدن مور ضعيفى چو مرا از تو هرگز چو سرافراز به سنگى نشديم بي لبت تشنه چو مرديم شكيبائى ما پر برآتش زدن مرغ دل ما ز وفا به جوابى هم ازو چون نرسيدى اى دل محتشم فكر من اندر طلب او همه عمر
محتشم فكر من اندر طلب او همه عمر
عشق بازى به خيال تو عب بود عب در پى دانه ى خال تو عب بود عب ميوه ى جستن ز نهال تو عب بود عب در تمناى زلال تو عب بود عب بر سر شمع جمال تو عب بود عب زان غلط بخش سوال تو عب بود عب چون خيالات محال تو عب بود عب
چون خيالات محال تو عب بود عب