نه مي نهم از دست عشق جام نشاط
نه مي نهم از دست عشق جام نشاط غم تو يافته چندان رواج در عالم چرا به بزم وصال تو بيشتر ز همه دلا به سايه ى غم رو كه افتاب طرب كمال حوصله بنگر كه مرغ دل هرگز زنند دست به دست از حسد تمام جهان به بزم عيش بده جاى محتشم كه بود
به بزم عيش بده جاى محتشم كه بود
نه ميزنم به ره از بار هجر گام نشاط كه از زمانه برافتاده است نام نشاط كشيد شحنه ى هجر از من انتقام نشاط رسيده است دگر بر كنار بام نشاط ز دام غم نرميد و نگشت رام نشاط اگر زمانه به دستم دهد زمام نشاط جفا كشان تو را بزم غم مقام نشاط
جفا كشان تو را بزم غم مقام نشاط