اى جمالت قبله ى جان ابرويت محراب دل
اى جمالت قبله ى جان ابرويت محراب دل بعد چندين انتظار از رشته ى باريك جان گر شوى مهمان جان از عقل و دين و صبر و هوش تا ز مژگان لعل پاشم در رهت پرورده ام از دو بيمارت يكى تا جان برد در بند غم نقش دل پيشت كشيدم جان طلب كردى ز من سر بلندم ميكنى گويا كه مي بينم ز دور محتشم مي جست عمرى در جهان راه صواب
محتشم مي جست عمرى در جهان راه صواب
آمدى و فرض شد صد سجده بر ارباب دل تاب هجران ميبرى بيرون ولى كو تاب دل در رهت ريزم به رسم پيشكش اسباب دل از جگر پر گاله بسيار در خوناب دل يا به خواب من درآ يكبار يا در خواب دل اى فدايت جان چه مي فرمائى اندر باب دل ارتفاع كوكب دولت در اسطرلاب دل سالك راه تو گشت آخر به استصواب دل
سالك راه تو گشت آخر به استصواب دل